کلمه جو
صفحه اصلی

خصاص

فرهنگ فارسی

انتساب بحرفه خصاصی و صاحبان این پیشه پاره چیز ها را از نی می سازند .

لغت نامه دهخدا

خصاص . [ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ خُص ّ. (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خُص ّ شود.


خصاص . [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خُصاصَة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خُصاصَه شود.


خصاص . [ خ َ ] (ع مص ) درویش و حاجتمند گردیدن . خَصاصَة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (اِمص ) درویشی و حاجتمندی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).


خصاص . [ خ َص ْ صا] (ع ص ) انتساب به حرفه ٔ خصاصی و صاحبان این پیشه پاره ای چیزها را از نی می سازند. (از انساب سمعانی ).


خصاص. [ خ َ ] ( ع مص ) درویش و حاجتمند گردیدن. خَصاصَة. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || ( اِمص ) درویشی و حاجتمندی. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خصاص. [ خ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ خُص . ( منتهی الارب ) ( ازتاج العروس ) ( از لسان العرب ). رجوع به خُص شود.

خصاص. [ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ خُصاصَة. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). رجوع به خُصاصَه شود.

خصاص. [ خ َص ْ صا] ( ع ص ) انتساب به حرفه خصاصی و صاحبان این پیشه پاره ای چیزها را از نی می سازند. ( از انساب سمعانی ).

دانشنامه عمومی

خصاص (به عربی: الخصاص) روستایی فلسطینی، واقع در ۳۱ کیلومتری شمال شرق صفد بود.
خوش آمدید به خصاص


کلمات دیگر: