( بد آموخته ) آنکه بد تعلیم شده بد آموخته شدن .
بد اموخته
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( بدآموخته ) بدآموخته. [ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه بد تعلیم شده.
- بدآموخته شدن ؛ تعلیم بد و زشت شدن. بد عادت شدن.
- بدآموخته کردن ؛ تعلیم بد و زشت کردن بد عادت کردن و رجوع به بدآموختن شود.
- بدآموخته شدن ؛ تعلیم بد و زشت شدن. بد عادت شدن.
- بدآموخته کردن ؛ تعلیم بد و زشت کردن بد عادت کردن و رجوع به بدآموختن شود.
کلمات دیگر: