( مصدر ) ۱- پیدا شدن آشکار شدن : یکی اژدها گشت پیدا ز راه بکردش بما روز روشن سیاه . ( شا. لغ. پیدا گردیدن ) ۲- ظهور کردن : پادشاهی عادل و مهربان پیدا گشت . ۳- مشخص شدن ممتاز گشتن : سفال را به تپانچه زدن ببانگ آرند ببانگ گردد پیدا شکستگی ز درست. ( رشیدی ) مقابل ناپیدا گشتن .
پیدا گشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پیداگشتن. [ پ َ / پ ِگ َ ت َ ] ( مص مرکب ) ظاهر شدن. پیدا شدن :
چو شب گشت پیدا و شد روز تار
شد اندر شبستان کی نامدار.
کزو گشت پیدا بگیتی هنر.
ازین حورعین و قرین گشت پیدا
حسین و حسن شین و سین محمد.
افعال نیاید ز جان تنها.
آدم هم ازین دو برد کیفر.
سفال را بتپانچه زدن ببانگ آرند
ببانگ گردد پیدا شکستگی ز درست.
چو شب گشت پیدا و شد روز تار
شد اندر شبستان کی نامدار.
فردوسی.
نخست آفرین کرد بر دادگرکزو گشت پیدا بگیتی هنر.
فردوسی.
پادشاهی عادل و مهربان پیدا گشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 38 ).ازین حورعین و قرین گشت پیدا
حسین و حسن شین و سین محمد.
ناصرخسرو.
پیدا ز ره فعل گشت جانت افعال نیاید ز جان تنها.
ناصرخسرو.
عالم همه زین دو گشت پیداآدم هم ازین دو برد کیفر.
ناصرخسرو.
اردشیر را بکشت علتی بر وی پیدا گشت که یک لحظه اشکم او باز نایستادی. ( فارسنامه ابن البلخی ص 109 ). معاویه او را بازفرمود داشتن تا چه پیدا گردد. ( مجمل التواریخ والقصص ). || مشخص گشتن. تمیز داده شدن : سفال را بتپانچه زدن ببانگ آرند
ببانگ گردد پیدا شکستگی ز درست.
رشیدی سمرقندی.
- ناپیدا گشتن ؛ مفقود گشتن : موسی گفت ملکا هامان ناپیدا گشته بود. ( قصص الانبیاء ص 109 ).کلمات دیگر: