بد اختری
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
بد اختر بودن مقابل نیک اختری.
لغت نامه دهخدا
بداختری. [ ب َ اَ ت َ ] ( حامص مرکب ) نحوست. نَحْس. مَنْحَس. شقاوت. مقابل نیک اختری. ( یادداشت مؤلف ). بدبختی. بدطالعی :
همچو چنبر باد خفته همچو نیلوفر کبود
قد و خد حاسدت از رنج و از بداختری.
طغرای نیکبختی و نیل ِ بداختری.
همچو چنبر باد خفته همچو نیلوفر کبود
قد و خد حاسدت از رنج و از بداختری.
سوزنی.
پیش از من و تو بر رخ جانها کشیده اندطغرای نیکبختی و نیل ِ بداختری.
سعدی.
کلمات دیگر: