مغاک در سنگ که آب در آن گرد آید
احامره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( احامرة ) احامرة. [ اَ م ِ رَ ] ( ع اِ ) گوشت و می و خلوق که بوی خوش باشد. ( منتهی الارب ).
احامرة. [ اَ م ِ رَ ] ( اِخ ) قومی از عجم که به بصره فرودآمدند. قومی از عجم که به کوفه ساکن شدند.
احامرة. [ اَ م ِ رَ ] ( اِخ ) آبی است ازآن بنی نصربن معاویة. || گفته اند شهرکی است بنی شاش را. ( معجم البلدان ). || در بصره مسجدی است که عامه آن را مسجدالاحامرة گویند و آن غلط است و صحیح مسجدالحامرة است. ( معجم البلدان ).
احامرة. [ اُ م ِ رَ ] ( ع اِ ) مغاک در سنگ که آب در آن گرد آید. ( منتهی الارب ).
احامرة.[ اُ م ِ رَ ] ( اِخ ) رَدهه ای است در حمی ضریه و معروف است. ( معجم البلدان ).
احامرة. [ اَ م ِ رَ ] ( اِخ ) قومی از عجم که به بصره فرودآمدند. قومی از عجم که به کوفه ساکن شدند.
احامرة. [ اَ م ِ رَ ] ( اِخ ) آبی است ازآن بنی نصربن معاویة. || گفته اند شهرکی است بنی شاش را. ( معجم البلدان ). || در بصره مسجدی است که عامه آن را مسجدالاحامرة گویند و آن غلط است و صحیح مسجدالحامرة است. ( معجم البلدان ).
احامرة. [ اُ م ِ رَ ] ( ع اِ ) مغاک در سنگ که آب در آن گرد آید. ( منتهی الارب ).
احامرة.[ اُ م ِ رَ ] ( اِخ ) رَدهه ای است در حمی ضریه و معروف است. ( معجم البلدان ).
احامرة. [ اَ م ِ رَ ] (اِخ ) آبی است ازآن بنی نصربن معاویة. || گفته اند شهرکی است بنی شاش را. (معجم البلدان ). || در بصره مسجدی است که عامه آن را مسجدالاحامرة گویند و آن غلط است و صحیح مسجدالحامرة است . (معجم البلدان ).
احامرة. [ اَ م ِ رَ ] (اِخ ) قومی از عجم که به بصره فرودآمدند. قومی از عجم که به کوفه ساکن شدند.
احامرة. [ اَ م ِ رَ ] (ع اِ) گوشت و می و خلوق که بوی خوش باشد. (منتهی الارب ).
احامرة. [ اُ م ِ رَ ] (ع اِ) مغاک در سنگ که آب در آن گرد آید. (منتهی الارب ).
احامرة.[ اُ م ِ رَ ] (اِخ ) رَدهه ای است در حمی ضریه و معروف است . (معجم البلدان ).
کلمات دیگر: