رحمت آوردن بخشودن .
بخشایش کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بخشایش کردن. [ ب َ ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رحمت آوردن. بخشودن. بخشاییدن :
کسی که او کَنَد از کان تو به میتین سیم
مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم.
نیست الا آنکه بخشایش کندپروردگار.
کجا بینی از دولت آسایشی.
کسی که او کَنَد از کان تو به میتین سیم
مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم.
عسجدی.
هیچ دست آویز آن ساعت که ساعت دررسدنیست الا آنکه بخشایش کندپروردگار.
سعدی ( طیبات ).
تو ناکرده بر خلق بخشایشی کجا بینی از دولت آسایشی.
؟ سعدی ( بوستان ).
کلمات دیگر: