ویتی است که مشک خوب از آنجا آورند .
بخم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بخم.[ ب َ خ َ / ب ِ خ َ ] ( ص مرکب ) منحنی. خمیده. خم دار. باخم : پشت بخم. زلف بخم. ( یادداشت مولف ) :
بینی آن زلفین او چون چنبری بالا بخم
کش بلخج اندر زنی ایدون شود چون آبنوس.
ستون دو ابرو چو سیمین قلم.
کی نهم روی بدان روی و بدان زلف بخم.
پشت جاه ترا سپهربخم.
دل من شد چو دو چشم دژم دوست دژم
دل دژم گشتم و قدچفته و زینگونه شود
دیده چون چشم دژم بیند وزلفین بخم.
لعل تو با جزع دژم
شهدی است در آغوش سم
نفعی است در کام ضرر.
بخم. [ ] ( اِ ) شرابی را نامند که ازآرد گندم و امثال آن سازند. ( فهرست مخزن الادویه ).
بخم. [ ب َ خ َ / ب َ ] ( اِخ ) ولایتی است که مشک خوب از آن جا آورند. ( برهان قاطع ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از شرفنامه منیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ سروری ).
بینی آن زلفین او چون چنبری بالا بخم
کش بلخج اندر زنی ایدون شود چون آبنوس.
طیان.
دو نرگس دژم و دو ابرو بخم ستون دو ابرو چو سیمین قلم.
فردوسی.
کی نشینیم نگارا من و تو هر دو بهم کی نهم روی بدان روی و بدان زلف بخم.
فرخی.
پس از این نیز، هیچ خم ندهدپشت جاه ترا سپهربخم.
مسعودسعد.
قد من شد چو دو زلف بخم دوست بخم دل من شد چو دو چشم دژم دوست دژم
دل دژم گشتم و قدچفته و زینگونه شود
دیده چون چشم دژم بیند وزلفین بخم.
ادیب صابر ( از انجمن آرا ).
ماه تو در مشک بخم لعل تو با جزع دژم
شهدی است در آغوش سم
نفعی است در کام ضرر.
اثیر اخسیکتی.
بخم. [ ] ( اِ ) شرابی را نامند که ازآرد گندم و امثال آن سازند. ( فهرست مخزن الادویه ).
بخم. [ ب َ خ َ / ب َ ] ( اِخ ) ولایتی است که مشک خوب از آن جا آورند. ( برهان قاطع ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از شرفنامه منیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ سروری ).
بخم . [ ] (اِ) شرابی را نامند که ازآرد گندم و امثال آن سازند. (فهرست مخزن الادویه ).
بخم . [ ب َ خ َ / ب َ ] (اِخ ) ولایتی است که مشک خوب از آن جا آورند. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ سروری ).
بخم .[ ب َ خ َ / ب ِ خ َ ] (ص مرکب ) منحنی . خمیده . خم دار. باخم : پشت بخم . زلف بخم . (یادداشت مولف ) :
بینی آن زلفین او چون چنبری بالا بخم
کش بلخج اندر زنی ایدون شود چون آبنوس .
دو نرگس دژم ّ و دو ابرو بخم
ستون دو ابرو چو سیمین قلم .
کی نشینیم نگارا من و تو هر دو بهم
کی نهم روی بدان روی و بدان زلف بخم .
پس از این نیز، هیچ خم ندهد
پشت جاه ترا سپهربخم .
قد من شد چو دو زلف بخم دوست بخم
دل من شد چو دو چشم دژم دوست دژم
دل دژم گشتم و قدچفته و زینگونه شود
دیده چون چشم دژم بیند وزلفین بخم .
ماه تو در مشک بخم
لعل تو با جزع دژم
شهدی است در آغوش سم
نفعی است در کام ضرر.
بینی آن زلفین او چون چنبری بالا بخم
کش بلخج اندر زنی ایدون شود چون آبنوس .
طیان .
دو نرگس دژم ّ و دو ابرو بخم
ستون دو ابرو چو سیمین قلم .
فردوسی .
کی نشینیم نگارا من و تو هر دو بهم
کی نهم روی بدان روی و بدان زلف بخم .
فرخی .
پس از این نیز، هیچ خم ندهد
پشت جاه ترا سپهربخم .
مسعودسعد.
قد من شد چو دو زلف بخم دوست بخم
دل من شد چو دو چشم دژم دوست دژم
دل دژم گشتم و قدچفته و زینگونه شود
دیده چون چشم دژم بیند وزلفین بخم .
ادیب صابر (از انجمن آرا).
ماه تو در مشک بخم
لعل تو با جزع دژم
شهدی است در آغوش سم
نفعی است در کام ضرر.
اثیر اخسیکتی .
کلمات دیگر: