( صفت ) عابر گذرنده جمع : گذریان : آورده اند که در آبگیری از راه دور و از گذریان و از تعرض ایشان مصون سه ماهی بودند .
گذری
فرهنگ فارسی
بخشی از جابهجایی مسافر و کالا بین مبدأ و مقصد که مستلزم عبور از کشور ثالث باشد متـ . گذر 4
لغت نامه دهخدا
گذری. [ گ ُ ذَ ] ( ص نسبی ) عابر. ابن سبیل. رونده : آورده اند که در آبگیری از راه دور و از گذریان و تعرض ایشان مصون ، سه ماهی بودند. ( کلیله و دمنه ). || نغل ؛ کنده ای بود فراخ از بهر چارپایان و گذریان در آنجا مأوی ̍ گیرند و به تازی کهف خوانند. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
فرهنگستان زبان و ادب
{transit} [مشترک حمل ونقل] بخشی از جابه جایی مسافر و کالا بین مبدأ و مقصد که مستلزم عبور از کشور ثالث باشد
متـ . گذر 4
واژه نامه بختیاریکا
رَو کُنی
کلمات دیگر: