چند کوه است مر هذیل را از ابی بکر بن کلاب است و از آنجمله است کوه قرن النعم .
قوائم
فرهنگ فارسی
جمع قائمه
لغت نامه دهخدا
قوائم. [ ق َ ءِ ]( ع اِ ) ج ِ قائمة. ( منتهی الارب ). بمعنی یکی از چهار دست و پای ستور و دست و پای آدمی و پایهای آن چیز که قیام آن بدان است. ( آنندراج ). رجوع به قائمة شود.
قوائم. [ ق َ ءِ ] ( اِخ ) چند کوه است مر هذیل را. ( منتهی الارب ). از ابی بکربن کلاب است و از آنجمله است کوه قرن النعم. ابوقلابه هذلی درباره آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
قوائم. [ ق َ ءِ ] ( اِخ ) چند کوه است مر هذیل را. ( منتهی الارب ). از ابی بکربن کلاب است و از آنجمله است کوه قرن النعم. ابوقلابه هذلی درباره آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
قوائم . [ ق َ ءِ ] (اِخ ) چند کوه است مر هذیل را. (منتهی الارب ). از ابی بکربن کلاب است و از آنجمله است کوه قرن النعم . ابوقلابه ٔ هذلی درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
قوائم . [ ق َ ءِ ](ع اِ) ج ِ قائمة. (منتهی الارب ). بمعنی یکی از چهار دست و پای ستور و دست و پای آدمی و پایهای آن چیز که قیام آن بدان است . (آنندراج ). رجوع به قائمة شود.
قوایم. [ ق َ ی ِ ] ( ع اِ ) قوائم. ( منتهی الارب ). رجوع به قوائم شود.
فرهنگ عمید
= قائمه
قائمه#NAME?
پیشنهاد کاربران
پایگاه ها
کلمات دیگر: