کلمه جو
صفحه اصلی

شنیز

لغت نامه دهخدا

شنیز. [ ش ِ ] ( معرب ، اِ ) سیاه دانه که به هندی کلونجی است و در آن لغات است : شونیز و شؤنیز و شهنیز. فارسی الاصل است. ( منتهی الارب ). شونیز و شینیز سیاه دانه است.( از اقرب الموارد ). و رجوع به شُنیز و شونیز شود.

شنیز. [ ش ُ ] ( اِ ) مخفف شونیز است که سیاه دانه باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).

شنیز. [ ش َ ] ( اِ ) چوب آبنوس را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). چوبی است سیاه و سنگین. || کمان تیراندازی. ( برهان ) ( آنندراج ).

شنیز. [ ش َ ] (اِ) چوب آبنوس را گویند. (برهان ) (آنندراج ). چوبی است سیاه و سنگین . || کمان تیراندازی . (برهان ) (آنندراج ).


شنیز. [ ش ِ ] (معرب ، اِ) سیاه دانه که به هندی کلونجی است و در آن لغات است : شونیز و شؤنیز و شهنیز. فارسی الاصل است . (منتهی الارب ). شونیز و شینیز سیاه دانه است .(از اقرب الموارد). و رجوع به شُنیز و شونیز شود.


شنیز. [ ش ُ ] (اِ) مخفف شونیز است که سیاه دانه باشد. (برهان ) (آنندراج ).


پیشنهاد کاربران

سعادتمند، خوشبخت


کلمات دیگر: