عیان شدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) آشکار شدن ظاهر شدن .
لغت نامه دهخدا
عیان شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) آشکار شدن. واضح شدن. ظاهر گشتن :
گر شاه بانوان ز خلاط آمده به حج
نامش به جود در همه عالم عیان شده.
سروی و چون روان شوی عشق هزار لشکری.
صبح خرد چون شد عیان نقّاب پنهان نیستم.
که روزی شود بر تو غیبت عیان.
وآنها که کرده ایم یکایک عیان شود.
که تا نسوزد بو برنخیزد از چندن.
گر شاه بانوان ز خلاط آمده به حج
نامش به جود در همه عالم عیان شده.
خاقانی.
ماهی و چون عیان شوی شمع هزار مجلسی سروی و چون روان شوی عشق هزار لشکری.
خاقانی.
بس نقب کافکندم نهان بر حقه لعل بتان صبح خرد چون شد عیان نقّاب پنهان نیستم.
خاقانی.
مکن غیبت هیچکس را بیان که روزی شود بر تو غیبت عیان.
سعدی.
روزی که زیر خاک تن ما نهان شودوآنها که کرده ایم یکایک عیان شود.
سعدی.
عیان شود خطر آدمی ز رنج خطیرکه تا نسوزد بو برنخیزد از چندن.
قاآنی.
پیشنهاد کاربران
ظاهر شدن
تجلی یافتن
متجلی شدن
تجلی یافتن
متجلی شدن
کلمات دیگر: