جمع قاحه بمعنی گشادگی میان سرای
قوح
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قوح . (ع اِ) ج ِ قاحة بمعنی گشادگی میان سرای . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به قاحه شود.
قوح. [ ق َ ] ( ع مص ) ریم گرد آمدن. || روفتن خانه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قاح البیت ؛ کنسه. ( اقرب الموارد ).
قوح. ( ع اِ ) ج ِ قاحة بمعنی گشادگی میان سرای. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). رجوع به قاحه شود.
قوح. ( ع اِ ) ج ِ قاحة بمعنی گشادگی میان سرای. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). رجوع به قاحه شود.
قوح . [ ق َ ] (ع مص ) ریم گرد آمدن . || روفتن خانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قاح البیت ؛ کنسه . (اقرب الموارد).
پیشنهاد کاربران
باهوش؛زیرک
کلمات دیگر: