کلمه جو
صفحه اصلی

عرق ریختن

فارسی به انگلیسی

to perspire (from blushing)

فارسی به عربی

تعرق

مترادف و متضاد

perspire (فعل)
دفع کردن، خیس عرق شدن، عرق ریختن، عرق کردن

فرهنگ فارسی

بسیار خوی کردن شرمنده شدن

لغت نامه دهخدا

عرق ریختن. [ ع َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) بسیار خوی کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). خوی از چهره چکیدن. || شرمنده شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
عشق میریزد عرق چون دل شود صید هوس
هر که میمیرد طبیبش میکشد شرمندگی.
ناظم هروی ( از آنندراج ).
|| سعی در کاری کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
از پی شادابی معنی عرقها ریختم
فیضها ده در زمین شعر باران مرا.
رائج ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: