کلمه جو
صفحه اصلی

غیبگویی


مترادف غیبگویی : پیش بینی، پیشگویی، فالگویی

برابر پارسی : پیشگویی

فارسی به انگلیسی

augury, auspice


augury, divination, prediction, auspice, divination, prevision, second sight, soothsaying

divination

فارسی به عربی

( غیبگویی(از طریق ایجاد رابطه با مردگان ) ) استحضار الارواح

مترادف و متضاد

پیشبینی، پیشگویی، فالگویی


necromancy (اسم)
غیبگویی

prophecy (اسم)
رسالت، پیش گویی، غیب گویی، نبوت، ابلاغ

divination (اسم)
فالگیری، پیش گویی، فال، تفال، غیب گویی، حدس درست، فال بینی

فرهنگ فارسی

حالت و عمل غیبگوی اخبار از مغیبات .

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (حامص . ) خبر دادن از رازهای پنهان .

لغت نامه دهخدا

غیبگویی. [ غ َ / غ ِ ] ( حامص مرکب ) عمل شخص غیبگو. خبر دادن از نهان. گفتن غیب. پیشگویی. رجوع به غَیب و غیبگو شود.

غیبگوئی. [ غ َ / غ ِ ] ( حامص مرکب ) رجوع به غیبگویی شود.

فرهنگ عمید

غیب گفتن، خبر دادن از اسرار و امور نهانی.


کلمات دیگر: