مترادف غمخواری : تیمارداشت، دلسوزی، شفقت، مهربانی
غمخواری
مترادف غمخواری : تیمارداشت، دلسوزی، شفقت، مهربانی
فارسی به انگلیسی
sympathetic care or attendance
sympathy
فارسی به عربی
شفقة
مترادف و متضاد
شفقت، رحم، دلسوزی، غمخواری
تیمارداشت، دلسوزی، شفقت، مهربانی
فرهنگ فارسی
حالت و کیفیت غمخوار غمخوارگی .
لغت نامه دهخدا
غمخواری. [ غ َ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) دوستی حقیقی و شفقت و شرکت در غم و اندوه. ( ناظم الاطباء ). غمخوار بودن. غمخوارگی. تیمارداری. تیمار. دلسوزی و مهربانی. غمگساری. اهتمام :
دلا یاری مجوی ازیار بدعهد
کز آن خونخواره غمخواری نیاید.
به غمخواری و خواری دل نهادم.
بشادی همان یار یکدیگریم.
درین خون خوردنم غمخواریی کن.
مهرورزی توبا ما شهره آفاق بود.
کرد غمخواری شمشاد بلندت پستم.
تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند.
دلا یاری مجوی ازیار بدعهد
کز آن خونخواره غمخواری نیاید.
خاقانی.
ببین تا چند بار اینجا فتادم به غمخواری و خواری دل نهادم.
نظامی.
به غمخواری یکدگر غم خوریم بشادی همان یار یکدیگریم.
نظامی.
که وقت یاری آمد یاریی کن درین خون خوردنم غمخواریی کن.
نظامی.
پیش از اینَت ْ بیش از این غمخواری عشاق بودمهرورزی توبا ما شهره آفاق بود.
حافظ.
رتبت دانش حافظ بفلک برشده بودکرد غمخواری شمشاد بلندت پستم.
حافظ.
شد لشکر غم بی عدد از بخت میخواهم مددتا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند.
حافظ.
جدول کلمات
تیمار
پیشنهاد کاربران
تیمار، تیمارداشت، دلسوزی، شفقت، مهربانی
غمگساری. [ غ َ گ ُ ] ( حامص مرکب ) دفع ملالت و دلتنگی. ( ناظم الاطباء ) . گساردن غم. غمخواری. غمزدایی. دلداری و دلجویی :
هرچند که غمگین بود نخواهد
از پشه خردمند غمگساری.
ناصرخسرو.
غمگساری در ابر میجویم
برق او دید هم نمی شاید.
خاقانی.
در جهان هیچ سینه بیغم نیست
غمگساری ز کیمیا کم نیست.
خاقانی.
هرچند که غمگین بود نخواهد
از پشه خردمند غمگساری.
ناصرخسرو.
غمگساری در ابر میجویم
برق او دید هم نمی شاید.
خاقانی.
در جهان هیچ سینه بیغم نیست
غمگساری ز کیمیا کم نیست.
خاقانی.
کلمات دیگر: