غلیواج
فارسی به انگلیسی
kite(bird)
فارسی به عربی
طائرة ورقیة
مترادف و متضاد
زغن، ادم درنده خو، دغل باز، بادبادک، بادبادک کاغذ هوایی غلیوا، غلیواج، ادم متقلب، پرواز بلند
فرهنگ فارسی
غلیواژ:زغن، مرغ گوشت ربا، موش ربا، موش گیر، پند، خاد، غلیووگلیواج وکلیواژوخلواج وخلیواج هم گفته شده
فرهنگ معین
(غَ )(اِ. ) = غلیواژ: زغن ، مرغ گوشت رُبا.
لغت نامه دهخدا
غلیواج. [ غ َ لی ] ( اِ ) مرغ گوشت ربا را گویند که زغن باشد و او شش ماه نر و شش ماه ماده میباشد و بعضی گویند یک سال نر و یک سال ماده است. ( برهان قاطع ). جزو اول این کلمه غل ( کل ) است و در لهجه طبری گل بمعنی موش آمده. و این مرغ را موش گیر نیزگویند. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). غلیواج زغن باشد یعنی موش گیر. ( فرهنگ اسدی ). زغن. ( مقدمة الادب زمخشری ). گوشت ربای. پند. بند. خاد. اخاد. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). غلیو. غلیواژ. گلیواج. کلیواژ. ( برهان قاطع ). رجوع به کلمه های مذکور شود :
آن روز نخستین که ملک جامه بپوشید
بر کنگره کوشک بدم همچو غلیواج .
ناگه بربایدت درین خانه نهان شو .
همای ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد.
نه ماده خود را دانم کنون همی و نه نر.
دانند که نز جنس همایست غلیواج.
آن روز نخستین که ملک جامه بپوشید
بر کنگره کوشک بدم همچو غلیواج .
ابوالعباس عباسی ( از فرهنگ اسدی ).
ای بچه حمدونه بترسم که غلیواج ناگه بربایدت درین خانه نهان شو .
لبیبی ( از فرهنگ اسدی ).
غلیواج از چه میشوم است ازآنکه گوشت بربایدهمای ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد.
عنصری.
ز بی حمیتی ای دوست چون غلیواجم نه ماده خود را دانم کنون همی و نه نر.
مسعودسعد.
گر مدعیان گیسوی مشکین تو بیننددانند که نز جنس همایست غلیواج.
سوزنی.
فرهنگ عمید
پرندۀ گوشت ربا ، زغن ، موش ربا ، موش گیر، پند ، خاد: نه غلیواج تو را صید تذر و آرد و کبک / نه سپیدار تو را بار بهی آرد و سیب (ناصرخسرو: ۵۲۱ )، غلیواج از چه میشوم است؟ از آنکه گوشت برباید / هما ایرا مبارک شد، که قوتَش استخوان باشد (عنصری: ۳۲۸ ).
جدول کلمات
مرغ گوشت ربا یا موش ربا , زغن
کلمات دیگر: