مترادف طنازی : افسونگری، دلربایی، شیوه گری، عشوه گری، کرشمه، لوندی
طنازی
مترادف طنازی : افسونگری، دلربایی، شیوه گری، عشوه گری، کرشمه، لوندی
فارسی به انگلیسی
coquettishness
charm, grace
مترادف و متضاد
ناز، عشوه، کرشمه، عشوه گری، طنازی، دلبری، غمزه
افسونگری، دلربایی، شیوهگری، عشوهگری، کرشمه، لوندی
فرهنگ فارسی
حالت و کیفیت طناز .
پیشنهاد کاربران
طنازی. ( اسم مصدر بر اساس صفت «طناز» ) عمل طنازی ( طناز + ی، یاءِ نسبت ) ، عمل ناز کردن، عمل خرامیدن، عشوه گری.
امثال:
"هزار افسانه از بر بیش دارد
به طنازی یکی در پیش دارد" ( نظامی - «خسرو و شیرین» در خمسۀ نظامی )
"نه آن ترکم که من تازی ندانم
شکن کاری و طنازی ندانم" ( نظامی - «خسرو و شیرین» در خمسۀ نظامی )
"در مجلس طنازی بر دست گرانجانان
از بهر سبکباری صد جام نهادستی" ( سنایی )
"به سد طنازی و شیرین زبانی
ز لعل افشاند آب زندگانی" ( وحشی بافقی - «فرهاد و شیرین» )
"به گاه جوانی همی داشتی
به طنازی آیین لعبتگری" ( ملک الشعرای بهار )
امثال:
"هزار افسانه از بر بیش دارد
به طنازی یکی در پیش دارد" ( نظامی - «خسرو و شیرین» در خمسۀ نظامی )
"نه آن ترکم که من تازی ندانم
شکن کاری و طنازی ندانم" ( نظامی - «خسرو و شیرین» در خمسۀ نظامی )
"در مجلس طنازی بر دست گرانجانان
از بهر سبکباری صد جام نهادستی" ( سنایی )
"به سد طنازی و شیرین زبانی
ز لعل افشاند آب زندگانی" ( وحشی بافقی - «فرهاد و شیرین» )
"به گاه جوانی همی داشتی
به طنازی آیین لعبتگری" ( ملک الشعرای بهار )
کلمات دیگر: