مترادف طیاره : هواپیما، زخمه، مضراب، منجنیق، قایق تندرو، کشتی تندرو
برابر پارسی : هواپیما
طیاره
مترادف طیاره : هواپیما، زخمه، مضراب، منجنیق، قایق تندرو، کشتی تندرو
برابر پارسی : هواپیما
فارسی به انگلیسی
aeroplane, aircraft
aircraft, airplane
فارسی به عربی
طائرة
مترادف و متضاد
هواپیما، طیاره
هواپیما، طیاره
هواپیما، طیاره
زخمه، مضراب
منجنیق
قایق تندرو، کشتیتندرو
۱. هواپیما
۲. زخمه، مضراب
۳. منجنیق
۴. قایق تندرو، کشتیتندرو
فرهنگ فارسی
۱ - مونث طیار . ۲ - کشتی سریع تیزرو . ۳ - ترازوی راست . ۴ - اسب تیز رفتار . ۵ - مضراب زخمه . ۶ - منجنیق . ۷ - هواپیما جمع طیارات .
پاکیزگی یا ظرافت
پاکیزگی یا ظرافت
فرهنگ معین
(طَ یّ رَ یا رِ ) [ ع . طیارة ] (ص . ) مؤنث طیار. ۱ - کشتی تیزرو. ۲ - هواپیما.
لغت نامه دهخدا
( طیارة ) طیارة. [ رَ ] ( ع اِمص ) پاکیزگی. || ظرافت. خوبی. شدت. سختی. || متانت. || ارج. قدر و قیمت. || پردلی. شجاعت. || ( ص ) گیج. || ( اِمص ) حالت و هیئت گیجی. ( دزی ج 2 ص 79 ).
طیاره. [ طَی ْ یا رَ / رِ ] ( از ع ، اِ ) کشتی سریع تیزرو. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( آنندراج ). نوعیست از کشتی. ج ، طیارات. ( مهذب الاسماء ). کشتی و جهاز تیزرو را گویند. ( برهان ). || ترازوی راست. ( مهذب الاسماء ). قسمی ترازو. || ( ص ) کنایه از اسب تیزرفتار، و این مجاز است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
درآمد به طیاره کوهکن
فرس پیل بالا و شه پیلتن.
نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ
ستای باربد برداشت آهنگ.
برای طیاره برحسب ظاهر معنیی جز مضراب نمیتوان یافت در صورتی که در هیچیک از کتب لغت برای طیاره معنی مضراب نیاورده اند. ولی مرحوم وحید در شرح لغات خمسه فال نیک آورده است. || ودر این بیت اسدی که در گرشاسب نامه آورده :
ز شاهین وطیاره بر هر گروه
همی سنگ بارید چون کوه کوه.
اسدی ( گرشاسبنامه نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 309 ).
از طیاره معنی منجنیق مفهوم میشود، و این معنی نیز در کتب لغت یافت نشد. || هواپیما. از آلات ناقله هوائی که بر فراز هوا پرواز میکند. این آلت ناقله دارای ماشینی است که بواسطه حرکت ملخی که در قسمت قدامی آن واقع است در هوا پیش میرود و علت عدم سقوط آن فشاری است که از هوا بر بالهای آن که بطور سطح مورب است وارد می آید. دلیل صعود آن این است که درنتیجه فشاری که بر بالها وارد میشود و عمود بر سطح آن است به دو قوه تجزیه میگردد: یکی در امتداد خطقائم و یکی در خلاف جهت حرکت. آنکه در خلاف جهت حرکت است و بواسطه کشش ملخ خنثی میشود و آنکه در امتداد خط قائم ولی بطرف بالاست با قوه ثقل معارضه میکند و همین که بر آن فزونی یافت طیاره بطرف بالا صعود میکند. || سایبان. ( دزی ج 2 ص 79 ). || رواق. || بادبادک. نوعی از ادوات بازی کودکان که هنگام وزیدن باد بوسیله ریسمانی آن را بهوا برکنند. ( دزی ج 2 ص 79 ). || در اصطلاح بافندگان ، چرخ دوک. || ( ص ) قافله طیاره ؛ کاروانی که در راه پیمائی در هیچ منزلگاهی اقامت نکند و پیوسته در سیر باشد. ( دزی ج 2 ص 79 ). و رجوع به ص 166 ج 2 شعوری شود.
طیاره. [ طَی ْ یا رَ / رِ ] ( از ع ، اِ ) کشتی سریع تیزرو. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( آنندراج ). نوعیست از کشتی. ج ، طیارات. ( مهذب الاسماء ). کشتی و جهاز تیزرو را گویند. ( برهان ). || ترازوی راست. ( مهذب الاسماء ). قسمی ترازو. || ( ص ) کنایه از اسب تیزرفتار، و این مجاز است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
درآمد به طیاره کوهکن
فرس پیل بالا و شه پیلتن.
نظامی ( از آنندراج ).
|| ( اِ ) در این بیت نظامی : نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ
ستای باربد برداشت آهنگ.
برای طیاره برحسب ظاهر معنیی جز مضراب نمیتوان یافت در صورتی که در هیچیک از کتب لغت برای طیاره معنی مضراب نیاورده اند. ولی مرحوم وحید در شرح لغات خمسه فال نیک آورده است. || ودر این بیت اسدی که در گرشاسب نامه آورده :
ز شاهین وطیاره بر هر گروه
همی سنگ بارید چون کوه کوه.
اسدی ( گرشاسبنامه نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 309 ).
از طیاره معنی منجنیق مفهوم میشود، و این معنی نیز در کتب لغت یافت نشد. || هواپیما. از آلات ناقله هوائی که بر فراز هوا پرواز میکند. این آلت ناقله دارای ماشینی است که بواسطه حرکت ملخی که در قسمت قدامی آن واقع است در هوا پیش میرود و علت عدم سقوط آن فشاری است که از هوا بر بالهای آن که بطور سطح مورب است وارد می آید. دلیل صعود آن این است که درنتیجه فشاری که بر بالها وارد میشود و عمود بر سطح آن است به دو قوه تجزیه میگردد: یکی در امتداد خطقائم و یکی در خلاف جهت حرکت. آنکه در خلاف جهت حرکت است و بواسطه کشش ملخ خنثی میشود و آنکه در امتداد خط قائم ولی بطرف بالاست با قوه ثقل معارضه میکند و همین که بر آن فزونی یافت طیاره بطرف بالا صعود میکند. || سایبان. ( دزی ج 2 ص 79 ). || رواق. || بادبادک. نوعی از ادوات بازی کودکان که هنگام وزیدن باد بوسیله ریسمانی آن را بهوا برکنند. ( دزی ج 2 ص 79 ). || در اصطلاح بافندگان ، چرخ دوک. || ( ص ) قافله طیاره ؛ کاروانی که در راه پیمائی در هیچ منزلگاهی اقامت نکند و پیوسته در سیر باشد. ( دزی ج 2 ص 79 ). و رجوع به ص 166 ج 2 شعوری شود.
طیاره . [ طَی ْ یا رَ / رِ ] (از ع ، اِ) کشتی سریع تیزرو. (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). نوعیست از کشتی . ج ، طیارات . (مهذب الاسماء). کشتی و جهاز تیزرو را گویند. (برهان ). || ترازوی راست . (مهذب الاسماء). قسمی ترازو. || (ص ) کنایه از اسب تیزرفتار، و این مجاز است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
درآمد به طیاره ٔ کوهکن
فرس پیل بالا و شه پیلتن .
|| (اِ) در این بیت نظامی :
نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ
ستای باربد برداشت آهنگ .
برای طیاره برحسب ظاهر معنیی جز مضراب نمیتوان یافت در صورتی که در هیچیک از کتب لغت برای طیاره معنی مضراب نیاورده اند. ولی مرحوم وحید در شرح لغات خمسه فال نیک آورده است . || ودر این بیت اسدی که در گرشاسب نامه آورده :
ز شاهین وطیاره بر هر گروه
همی سنگ بارید چون کوه کوه .
اسدی (گرشاسبنامه نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 309).
از طیاره معنی منجنیق مفهوم میشود، و این معنی نیز در کتب لغت یافت نشد. || هواپیما. از آلات ناقله ٔ هوائی که بر فراز هوا پرواز میکند. این آلت ناقله دارای ماشینی است که بواسطه ٔ حرکت ملخی که در قسمت قدامی آن واقع است در هوا پیش میرود و علت عدم سقوط آن فشاری است که از هوا بر بالهای آن که بطور سطح مورب است وارد می آید. دلیل صعود آن این است که درنتیجه ٔ فشاری که بر بالها وارد میشود و عمود بر سطح آن است به دو قوه تجزیه میگردد: یکی در امتداد خطقائم و یکی در خلاف جهت حرکت . آنکه در خلاف جهت حرکت است و بواسطه ٔ کشش ملخ خنثی میشود و آنکه در امتداد خط قائم ولی بطرف بالاست با قوه ٔ ثقل معارضه میکند و همین که بر آن فزونی یافت طیاره بطرف بالا صعود میکند. || سایبان . (دزی ج 2 ص 79). || رواق . || بادبادک . نوعی از ادوات بازی کودکان که هنگام وزیدن باد بوسیله ٔ ریسمانی آن را بهوا برکنند. (دزی ج 2 ص 79). || در اصطلاح بافندگان ، چرخ دوک . || (ص ) قافله ٔ طیاره ؛ کاروانی که در راه پیمائی در هیچ منزلگاهی اقامت نکند و پیوسته در سیر باشد. (دزی ج 2 ص 79). و رجوع به ص 166 ج 2 شعوری شود.
درآمد به طیاره ٔ کوهکن
فرس پیل بالا و شه پیلتن .
نظامی (از آنندراج ).
|| (اِ) در این بیت نظامی :
نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ
ستای باربد برداشت آهنگ .
برای طیاره برحسب ظاهر معنیی جز مضراب نمیتوان یافت در صورتی که در هیچیک از کتب لغت برای طیاره معنی مضراب نیاورده اند. ولی مرحوم وحید در شرح لغات خمسه فال نیک آورده است . || ودر این بیت اسدی که در گرشاسب نامه آورده :
ز شاهین وطیاره بر هر گروه
همی سنگ بارید چون کوه کوه .
اسدی (گرشاسبنامه نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 309).
از طیاره معنی منجنیق مفهوم میشود، و این معنی نیز در کتب لغت یافت نشد. || هواپیما. از آلات ناقله ٔ هوائی که بر فراز هوا پرواز میکند. این آلت ناقله دارای ماشینی است که بواسطه ٔ حرکت ملخی که در قسمت قدامی آن واقع است در هوا پیش میرود و علت عدم سقوط آن فشاری است که از هوا بر بالهای آن که بطور سطح مورب است وارد می آید. دلیل صعود آن این است که درنتیجه ٔ فشاری که بر بالها وارد میشود و عمود بر سطح آن است به دو قوه تجزیه میگردد: یکی در امتداد خطقائم و یکی در خلاف جهت حرکت . آنکه در خلاف جهت حرکت است و بواسطه ٔ کشش ملخ خنثی میشود و آنکه در امتداد خط قائم ولی بطرف بالاست با قوه ٔ ثقل معارضه میکند و همین که بر آن فزونی یافت طیاره بطرف بالا صعود میکند. || سایبان . (دزی ج 2 ص 79). || رواق . || بادبادک . نوعی از ادوات بازی کودکان که هنگام وزیدن باد بوسیله ٔ ریسمانی آن را بهوا برکنند. (دزی ج 2 ص 79). || در اصطلاح بافندگان ، چرخ دوک . || (ص ) قافله ٔ طیاره ؛ کاروانی که در راه پیمائی در هیچ منزلگاهی اقامت نکند و پیوسته در سیر باشد. (دزی ج 2 ص 79). و رجوع به ص 166 ج 2 شعوری شود.
طیارة. [ رَ ] (ع اِمص ) پاکیزگی . || ظرافت . خوبی . شدت . سختی . || متانت . || ارج . قدر و قیمت . || پردلی . شجاعت . || (ص ) گیج . || (اِمص ) حالت و هیئت گیجی . (دزی ج 2 ص 79).
فرهنگ عمید
۱. [منسوخ] هواپیما.
۲. (صفت ) [قدیمی] = طیار
۳. [قدیمی] نوعی کشتی تندرو.
۴. [قدیمی] پرنده.
۲. (صفت ) [قدیمی] = طیار
۳. [قدیمی] نوعی کشتی تندرو.
۴. [قدیمی] پرنده.
دانشنامه عمومی
طیاره نوعی هواگرد ثابت بال است که توسط موتور جت یا پیستونی به پرواز در می آید.
طیاره (شوش)، روستایی از توابع بخش شاوور شهرستان شوش در استان خوزستان
طیاره همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
طیاره (آشوریه)، از اقوام باستانی و همچنین نام منطقه ای در آشوریه
طیاره (شوش)، روستایی از توابع بخش شاوور شهرستان شوش در استان خوزستان
طیاره همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
طیاره (آشوریه)، از اقوام باستانی و همچنین نام منطقه ای در آشوریه
wiki: استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان آهودشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱ نفر (۵خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان آهودشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱ نفر (۵خانوار) بوده است.
wiki: طیاره (شوش)
هواپیما ، وسیله ی نقلیه
جدول کلمات
هواپیما
پیشنهاد کاربران
طیاره = پرواز کننده ، از کلمه طایر برگرفته شده است به معنی پرنده ،
کلمات دیگر: