غوطه ور شدن
فارسی به انگلیسی
to plunge, to dive
فارسی به عربی
انخفاض
مترادف و متضاد
غوطه دادن، غوطه ور ساختن، فرو بردن، شیرجه رفتن، غوطه زدن، غوطه ور شدن، شیب تند پیدا کردن
غوطه ور ساختن، غوطه زدن، غوطه ور شدن، غوص کردن، زیر اب رفتن
شیرجه رفتن، فرو رفتن، غواصی کردن، تفحص کردن، غوطه زدن، غوطه ور شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - فرو بردن کسی یا چیزی را در آب ۲ - غرق کردن .
لغت نامه دهخدا
غوطه ور شدن. [ طَ / طِ وَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) غوطه خوردن. به آب فروشدن. فرورفتن در آب. سربه آب فروبردن. غوطه زدن. ناغوش خوردن :
در آن کو به خون غوطه ور شد نگاه
ز خون همچو خون بسته گردید راه.
در آن کو به خون غوطه ور شد نگاه
ز خون همچو خون بسته گردید راه.
میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).
دورنمای آن کم کم محو و در تاریکی غوطه ور میشد. ( سایه روشن صادق هدایت ص 12 ).کلمات دیگر: