غلتان
فارسی به انگلیسی
rolling, round and unbored
roller, rolling
مترادف و متضاد
غلتان، غلتاننده
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) چیزی که می غلتد غلتنده ۲ - در حال غلتیدن ۳ - هر چیز گرد و مدور یا مروارید غلتان . مروارید کاملا گرد .
← لرزشی
فرهنگ معین
(غَ ) = غلطان : (ص فا. ) ۱ - چیزی که می غلتد، غلتنده . ۲ - هرچیز گرد و مدور.
لغت نامه دهخدا
غلتان. [ غ َ ] ( نف ، ق ) نعت فاعلی از غلتیدن. غلتنده. آنچه میغلتد. غلطان :
درآمد ز زین گشت غلتان به خاک
همی گفت کای راست دادار پاک.
دگر نیمه غلتان ابر خاک و خون.
وآب مژه بگشاده و غلتان شده چون گوز.
درآمد ز زین گشت غلتان به خاک
همی گفت کای راست دادار پاک.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
بماندش یکی نیمه بر زین نگون دگر نیمه غلتان ابر خاک و خون.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
من شسته به نظاره و انگشت همی گزوآب مژه بگشاده و غلتان شده چون گوز.
سوزنی.
|| هرچیز گرد و مدور. || مروارید. ( ناظم الاطباء ). رجوع به غلطان شود.فرهنگ عمید
۱. غلتنده.
۲. (قید ) درحال غلتیدن.
۳. [مجاز] هر چیز گرد و مدور.
۴. (بن مضارعِ غلتاندن و غلتانیدن ) = غلتاندن
۲. (قید ) درحال غلتیدن.
۳. [مجاز] هر چیز گرد و مدور.
۴. (بن مضارعِ غلتاندن و غلتانیدن ) = غلتاندن
فرهنگستان زبان و ادب
{rolled , roll} [زبان شناسی] ← لرزشی
کلمات دیگر: