مترادف غنوده : آرمیده، آسوده، خسبیده، خفته، خوابیده
غنوده
مترادف غنوده : آرمیده، آسوده، خسبیده، خفته، خوابیده
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
خوابیده، خفته، غنوده
خوابیده، غنوده
غنوده
آرمیده، آسوده، خسبیده، خفته، خوابیده
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - به خواب رفته ۲ - آسوده آرمیده ۳ - مانده خسته ۴ - مرده .
فرهنگ معین
(غُ دِ ) (ص مف . ) ۱ - به خواب رفته . ۲ - آسوده .
لغت نامه دهخدا
غنوده. [ غ ُ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) در خواب شده. ( برهان قاطع ). خفته. رجوع به غنودن شود :
همانا که برگشت پیکار ما
غنوده شد آن بخت بیدار ما.
غنوده شد آن بخت بیدار اوی.
دهل زن بزد بر تبیره دوال.
همانا که برگشت پیکار ما
غنوده شد آن بخت بیدار ما.
فردوسی.
جهان گشت ویران ز کردار اوی غنوده شد آن بخت بیدار اوی.
فردوسی.
خروس غنوده فروکوفت بال دهل زن بزد بر تبیره دوال.
نظامی.
|| بعضی بمعنی نیم خواب گفته اند. ( برهان قاطع ). چرت زننده. به خواب سبک رفته : وَسنان ؛ غنوده و خوابناک. ( منتهی الارب ). || آرمیده. ( برهان قاطع ). آسوده. آرامش یافته. رجوع به غنودن شود.فرهنگ عمید
غنویده، خوابیده، خفته، آرمیده.
کلمات دیگر: