کلمه جو
صفحه اصلی

غرس کردن

فارسی به انگلیسی

plant, transplant, to plant

to plant


plant, transplant


مترادف و متضاد

plant (فعل)
کاشتن، مستقر کردن، منصوب نمودن، غرس کردن، کشت و زرع کردن، نهال زدن، در زمین قرار دادن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) نشاندن درخت کاشتن درخت .

لغت نامه دهخدا

غرس کردن. [ غ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نشاندن درخت را. نشاندن. بنشاندن. کشتن و کاشتن درخت. رجوع به غرس شود.


کلمات دیگر: