receptor
دریاب
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آب زیادی که محوطه وسیعی را فرا گرفته و باقیانوس راه دارد بحر . یا دریای اخضر اخضر . ۲ - ( تصوف ) هستی وجود .
دریا را گویند که به عربی بحر خوانند .
دریا را گویند که به عربی بحر خوانند .
لغت نامه دهخدا
دریاب. [ دَرْ ] ( ن مف مرکب ) قابل درک. دریافتنی. دریابیدنی :
جُنّاب و گرو بستی دی با من و کردیم
هر شرط و وفاقی که بود واجب و دریاب.
دریاب. [ دَرْ ] ( اِ ) دریا را گویند که به عربی بحر خوانند. ( برهان ). دریا. ( جهانگیری ) :
عدیل ماهیان باشم به دریاب
که همچون ماهیم همواره در آب.
که ماهی به دریاب ماتم گرفت.
لیک پاکی نیابد از دریاب.
اگر هستی یقین دریاب معنی.
آن بحر درین حباب دریاب.
جُنّاب و گرو بستی دی با من و کردیم
هر شرط و وفاقی که بود واجب و دریاب.
لامعی گرگانی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 10 )
دریاب. [ دَرْ ] ( اِ ) دریا را گویند که به عربی بحر خوانند. ( برهان ). دریا. ( جهانگیری ) :
عدیل ماهیان باشم به دریاب
که همچون ماهیم همواره در آب.
( ویس و رامین ).
دل و جان هرکس چنان غم گرفت که ماهی به دریاب ماتم گرفت.
اسدی.
موش را موی هست چون سنجاب لیک پاکی نیابد از دریاب.
سنائی.
تو حل خواهی شدن در آب معنی اگر هستی یقین دریاب معنی.
عطار ( از جهانگیری ).
بحر است و حباب و آب دریاآن بحر درین حباب دریاب.
شاه نعمت اﷲ ولی ( از آنندراج ).
دریاب . [ دَرْ ] (اِ) دریا را گویند که به عربی بحر خوانند. (برهان ). دریا. (جهانگیری ) :
عدیل ماهیان باشم به دریاب
که همچون ماهیم همواره در آب .
دل و جان هرکس چنان غم گرفت
که ماهی به دریاب ماتم گرفت .
موش را موی هست چون سنجاب
لیک پاکی نیابد از دریاب .
تو حل خواهی شدن در آب معنی
اگر هستی یقین دریاب معنی .
بحر است و حباب و آب دریا
آن بحر درین حباب دریاب .
عدیل ماهیان باشم به دریاب
که همچون ماهیم همواره در آب .
(ویس و رامین ).
دل و جان هرکس چنان غم گرفت
که ماهی به دریاب ماتم گرفت .
اسدی .
موش را موی هست چون سنجاب
لیک پاکی نیابد از دریاب .
سنائی .
تو حل خواهی شدن در آب معنی
اگر هستی یقین دریاب معنی .
عطار (از جهانگیری ).
بحر است و حباب و آب دریا
آن بحر درین حباب دریاب .
شاه نعمت اﷲ ولی (از آنندراج ).
دریاب . [ دَرْ ] (ن مف مرکب ) قابل درک . دریافتنی . دریابیدنی :
جُنّاب و گرو بستی دی با من و کردیم
هر شرط و وفاقی که بود واجب و دریاب .
جُنّاب و گرو بستی دی با من و کردیم
هر شرط و وفاقی که بود واجب و دریاب .
لامعی گرگانی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 10)
پیشنهاد کاربران
پیدا کن
دریاب: دریاب ریختی است کهنتر از دریا و کاربردی است کهن و از ویژگی های سبکی شاهنامه .
( ( چو این کرده شد، چارهٔ آب ساخت
ز دریابْها ، رودها را بتاخت. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 250. )
( ( چو این کرده شد، چارهٔ آب ساخت
ز دریابْها ، رودها را بتاخت. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 250. )
میتواند در متون قدیمی کنایه از توجه کردن باشد
منو دریاب یعنی پیدایم کن هوامو داشته باش
دریاب که مبتلای عشقم=به دادم برس که گرفتار عشق شدن ام😊
کلمات دیگر: