خواهی
فارسی به انگلیسی
shalt
فرهنگ فارسی
قید تردید است یا ... یا خواه ... خواه . توضینح گاه (( خواهی ) ) دو بار آید ( نظیر (( خواه ) ) ) : (( هر دایره خواهی بزرگ باش و خواهی خرد ) ) . ( التفهیم ) و گاه یکبار : (( اگر خواهی گویی که آن عمود است که از یک سر قوس فرود آید ) ) ( التفهیم )
اعم یا عمل خواستن
اعم یا عمل خواستن
لغت نامه دهخدا
خواهی. [ خوا / خا ] ( ق ) اعم. ( یادداشت بخط مؤلف ): و ما بیزاریم از دروغ گفتن خواهی بر دوستی و خواهی بر دشمنی. ( التفهیم ). || ( حامص ) عمل خواستن.
- بدخواهی ؛ دشمنی.
- عذرخواهی ؛ پوزش.
- نیکخواهی ؛ نیکی طلبی. خیرطلبی.
- بدخواهی ؛ دشمنی.
- عذرخواهی ؛ پوزش.
- نیکخواهی ؛ نیکی طلبی. خیرطلبی.
پیشنهاد کاربران
چه خواهی
کلمات دیگر: