کلمه جو
صفحه اصلی

انجار

لغت نامه دهخدا

انجار. [ اَ ] (اِخ ) نام ملکی است معروف و سکونت گاه خسرو و شیرین بود. (از آنندراج ). نام ولایتی است که خسرو پرویز باشیرین در شهر آن در زمستان و در ییلاق آن در تابستان می نشست و عشرت میکرد. (از شعوری ج 1 ورق 107 الف ).


انجار. [ اِ ] (ع اِ) بام خانه . همچو اِجّار. (منتهی الارب ). بام خانه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سطح (بام ) و آن لغتی است در اجار. (از اقرب الموارد). ج ، اناجیر. (ناظم الاطباء).


انجار. [ اِ ] ( ع اِ ) بام خانه. همچو اِجّار. ( منتهی الارب ). بام خانه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سطح ( بام ) و آن لغتی است در اجار. ( از اقرب الموارد ). ج ، اناجیر. ( ناظم الاطباء ).

انجار. [ اَ ] ( اِخ ) نام ملکی است معروف و سکونت گاه خسرو و شیرین بود. ( از آنندراج ). نام ولایتی است که خسرو پرویز باشیرین در شهر آن در زمستان و در ییلاق آن در تابستان می نشست و عشرت میکرد. ( از شعوری ج 1 ورق 107 الف ).

انجار. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش هوراند شهرستان اهر با 477 تن سکنه و آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، سردرختی و توت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

انجار. [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش هوراند شهرستان اهر با 477 تن سکنه و آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، سردرختی و توت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گویش مازنی

/enjaar/ اجار & انده

اجار


انده



کلمات دیگر: