کلمه جو
صفحه اصلی

معنای دستوری

فرهنگ فارسی

معنایی از واحد واژگانی که طبقه‌ای محدود از عناصر مانند شخص و شمار و جنس را در بر می‌گیرد و به صرف و نحو زبان مربوط است


فرهنگستان زبان و ادب

{grammatical meaning} [زبان شناسی] معنایی از واحد واژگانی که طبقه ای محدود از عناصر مانند شخص و شمار و جنس را در بر می گیرد و به صرف و نحو زبان مربوط است


کلمات دیگر: