مترادف بک : غوک، قورباغه، وزغ، گریزگاه، بیشه، جنگل، درخت زار
بک
مترادف بک : غوک، قورباغه، وزغ، گریزگاه، بیشه، جنگل، درخت زار
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
۱. غوک، قورباغه، وزغ
۲. گریزگاه
۳. بیشه، جنگل، درختزار
فرهنگ فارسی
وزغ، وزغه، غوک، غورباغه، وک وپک هم میگویند، پشت، دنبال، پشتیبان، بازی کن عقب دربازی فوتبال
( اسم ) تیم فوتبال مرکب از یازده تن است که هر یک در قسمتی از زمین مائ مور هستند برای داع در مقابل حمله هایی که به گلر ( دروازه بان ) میشود دو تن که ( بک راست ) و ( بک چپ ) نامیده میشوند در جلو گلر و پشت سربازیکنان مستقر هستند . معمولا قدرت پای بک از دیگران بیشتر است و وقتی که توپ از خط دروازه خارج شودپس از سوت داور ضرب. اول همیشه بوسیل. بک زده میشود. یا بک چپ . از افراد دفاعی فوتبال است یا بک راست . از اعضای دفاعی تیم فوتبال است.
رخساره و روی را گویند ٠ رخساره و رو ٠ رخساره ٠ رخسار و چهره ٠ گونه چهره ٠
فرهنگ معین
(بِ ) (اِ. ) انگشت ، زغال ، زگال .
(بَ ) [ انگ . ] ( اِ. ) در فوتبال به بازیکنان مدافع گفته می شود که جلویِ دروازه بان و پشت سر بازی کنان دیگر قرار دارند.
(بَ ) ( اِ. ) ۱ - قورباغه ، وزغ . ۲ - گریزگاه . ۳ - جنگل ، بیشه . ۴ - دشت غیر مزروع . ۵ - خیار دشتی .
(بُ) (اِ.) 1 - نوعی کوزة دهن تنگ که گردنش کوتاه و شکمش پهن و گرد است ، تنگ . 2 - نوعی غلیان سفالین ، غلیان بک . غلیان بک : نوعی غلیان سفالی .
(بِ) (اِ.) انگشت ، زغال ، زگال .
(بَ) [ انگ . ] ( اِ.) در فوتبال به بازیکنان مدافع گفته می شود که جلویِ دروازه بان و پشت سر بازی کنان دیگر قرار دارند.
(بَ) ( اِ.) 1 - قورباغه ، وزغ . 2 - گریزگاه . 3 - جنگل ، بیشه . 4 - دشت غیر مزروع . 5 - خیار دشتی .
لغت نامه دهخدا
تا کی همی درآیی و گردم همی دوی
حقا که کمتری و فژاکن تری ز بک.
مانند آن کسی که کند چشم خویش کژ .
از مار تا بعقرب و از عکه تا به بک
روزی خوران خوان پر از نعمت تواند
هر گوشه ای که می نگرم صد هزار لک.
ندیمی بک و صحبت لاک پشت.
بک. [ ب َ ] ( ترکی ، اِ ) مخفف بیک است بمعنی بزرگ ، نظیر بیک و بیوک که بمعنی بزرگ باشد و در آخر اسماء ترکی درآید بجهت تعظیم و تکریم وردیف خان باشد. ( یادداشت مؤلف ). این کلمه را که بعضی بخطا بیک نویسند لقب کسانی بوده است که پایه آنان پایین مرتبه پاشا بوده است و کلمه اتابک نیز ترکیبی است از اتا بمعنی پدر و بک بمعنی بزرگ یا بزرگتر. اصل این کلمه بک مخفف بیوک است بمعنی بزرگ و کبیر. ( از النقود ص 136 ). و رجوع به بیگ شود :
سالار بک ای در صف احرار دلیر
دست تو گه جود و سخا کردن چیر.
صد هزاران علمش اندر هر رگ است.
بک . [ ب َ ] (انگلیسی ، اِ) پشت . دوتن [ بک راست ، بک چپ ] از یازده تن بازیکنان فوتبال که در خط دفاع قرار دارند وظیفه ٔ آنان حفظ دروازه بان گُلِر از حملات دسته ٔ مخالف است .
بک . [ ب َ ] (اِ) انگشت و زغال . (ناظم الاطباء). زگال .
تا کی همی درآیی و گردم همی دوی
حقا که کمتری و فژاکن تری ز بک .
خسروانی .
ای همچو بک پلید و چنو دیده ها برون
مانند آن کسی که کند چشم خویش کژ .
لبیبی .
از مرغ تا بماهی و از مور تا ملخ
از مار تا بعقرب و از عکه تا به بک
روزی خوران خوان پر از نعمت تواند
هر گوشه ای که می نگرم صد هزار لک .
کمال غیاث (از جهانگیری ).
بسر باریش بد بلای درشت
ندیمی بک و صحبت لاک پشت .
بسحاق اطعمه (در وصف برنج ، از جهانگیری ).
|| گریزگاه . || جنگل و بیشه . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). || خیار دشتی . (از برهان ) (ناظم الاطباء). || دشت غیر مزروع . (ناظم الاطباء). || نوعی از مرکبات ، به اصطلاح جیرفت . (یادداشت مؤلف ) .
بک . [ ب َ ] (اِخ ) نام شهری است در ماوراءالنهر. (برهان ) (ناظم الاطباء).
سالار بک ای در صف احرار دلیر
دست تو گه جود و سخا کردن چیر.
سوزنی .
بوالبشر کو علم الاسما بک است
صد هزاران علمش اندر هر رگ است .
(مثنوی ).
چون قدم با شاه و بابک میزنی
چون مگس را در هوا رگ میزنی .
(مثنوی ).
تا زبعزت زنیم پر از باد کن پچت
گرنه تپانچه باز خوری تو ز ما به بک .
پور بهای جامی (از جهانگیری ) (آنندراج ).
|| نوعی از کوزه باشد که دهن تنگ و گردن کوتاهی دارد، شکم آن پهن و گرد میباشد و آنرا تنگ هم گویند. (برهان )(از رشیدی ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). تنگ که نوعی از کوزه ٔ دهن تنگ بود که گردنش کوتاه و شکمش پهن و گرد است . (ناظم الاطباء). || یک سوی از قاب بازی . (از برهان ) (یادداشت مؤلف ). || بی هنری و بی عقلی . (از برهان ). ناهنرمندی . (ناظم الاطباء). ناهنری . (شرفنامه ٔ منیری ). || رعنایی . (شرفنامه ٔ منیری ). || جهل ونادانی . || یکنوع غلیان سفالینی که غلیان بک نیز گویند. (ناظم الاطباء). غلیانی سفالین از جنس کوزه در قرای فارس متداول است آنرا نیز غلیان بک گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || یک نوع بازی در میان کودکان ، آنکه به پشت خوابد و پاها را بلند کند، جیک ، و آنکه دست و پاها را برزمین گذاشته سرین را بالا نماید بک نامند. (ناظم الاطباء). || از بازیهای پچول ، نام یکی جیک و شکل دیگر را بک خوانند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). جانب برآمده ٔ قاب یا کعب یا استخوان پژول . مقابل جیک که جانب فرورفته ٔ آن است .
فرهنگ عمید
۲. پشتیبان.
۳. (ورزش ) مدافع، دفاع، بازیکن عقب.
* بکِ چپ: (ورزش ) در فوتبال، بازیکنی که جلو دروازه بان و سمت چپ زمین برای دفاع از حمله هایی که به دروازه می شود پشت سر بازیکنان دیگر قرار می گیرد، دفاع چپ، مدافع چپ.
* بکِ راست: (ورزش ) در فوتبال، بازیکنی در جلو دروازه بان و سمت راست زمین که برای دفاع از حمله هایی که به دروازه می شود پشت سر بازیکنان دیگر قرار می گیرد، دفاع راست، مدافع راست.
۱. وزغ.
۲. قورباغه.
۱. وزغ.
۲. قورباغه.
۱. پشت؛ دنبال.
۲. پشتیبان.
۳. (ورزش) مدافع؛ دفاع؛ بازیکن عقب.
〈 بکِ چپ: (ورزش) در فوتبال، بازیکنی که جلو دروازهبان و سمت چپ زمین برای دفاع از حملههایی که به دروازه میشود پشت سر بازیکنان دیگر قرار میگیرد؛ دفاع چپ؛ مدافع چپ.
〈 بکِ راست: (ورزش) در فوتبال، بازیکنی در جلو دروازهبان و سمت راست زمین که برای دفاع از حملههایی که به دروازه میشود پشت سر بازیکنان دیگر قرار میگیرد؛ دفاع راست؛ مدافع راست.
دانشنامه عمومی
آرون تمکین بک، روانشناس
بک هانسن، موسیقی دان آمریکایی با نام هُنری بک.
بک (خاش)
بک (نیک شهر)
بک (بیرجند)
این روستا در دهستان جلگه ماژان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۰ نفر (۵ خانوار) بوده است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان کهنوک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۰۶ نفر (۲۷خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان چانف قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۰۷ نفر (۴۶خانوار) بوده است.
(گنابادی) بُکْ؛ گونه، گونه های صورت.
دانشنامه اسلامی
معنی نَذْهَبَنَّ بِـ: که تو را قطعآً ببریم (در عبارت "فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ "در اصل ان نذهب بک بوده ، کلمه ما بر کلمه ان اضافه گشته و إمّا شده ، و نون تاکید هم بر نذهب اضافه شده ، نذهبن گشته . ومعنای آیه این است که : ما از ایشان انتقام خ...
ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)
ک (۱۴۷۸ بار)
گویش مازنی
پوزه
دندان پیشین گزار که در ضمن آلت دفاعی حیوان به شمار می رود ...
واژه نامه بختیاریکا
( بُک ) اخم
باک؛ عیب؛ ایراد. علی رغم معنی اصلی اش که ترس است؛ عیب و ایراد رایج شده است. بک نداره یعنی بای نداره
برآمده؛ برجسته؛ پِک؛ ب در بعضی گویشها بجای پ تلفظ می شود.
( بُک ) مشهور؛ برجسته
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
ودر این راستا میتوان از شاهنامه که میگوید در نوروز شاهان ایران از دماوند برای پرستش و دیدن بعل به بابل میرفتند. واین واژه به زبان ترکی و عربیهم در آمده