کلمه جو
صفحه اصلی

افاقه


مترادف افاقه : اثر، بهبود، تاثیر، گشایش

برابر پارسی : بهبودی، بخود آمدن

فارسی به انگلیسی

improvement in health, convalescence, margin of hope

مترادف و متضاد

اثر، بهبود، تاثیر، گشایش


فرهنگ فارسی

بهبودیافتن، روبه تندرستی نهادن بیمار، بهوش آمدن، ازمستی بهوش آمدن
۱ - ( مصدر ) بهبود یافتن . رو بصحبت نهادن بیمار . ۲ - روی بخوبی خوشی آوردن . ۳ - بهوش آمدن . ۴ - ( اسم ) بهبود . ۵ - گشایش .
یوم ... یکی از ایام عرب است .

فرهنگ معین

(اِ قِ ) [ ع . افاقة ] ۱ - (مص ل . ) بهبود یافتن . ۲ - به هوش آمدن . ۳ - (اِمص . ) بهبود. ۴ - گشایش .

لغت نامه دهخدا

افاقة. [ اِ ق َ] (اِخ ) یوم ...، یکی از ایام عرب است . و این وقعه در موضعی بنام افاقه روی داد. و بسطام بن قیس بن مسعود شیبانی بر بنی یربوع غارت برد و لشکر آنها را شکست داده و افراد را به اسارت گرفت . (از معجم البلدان ). و عوام برادر حارث بن همام درباره ٔ این وقعه گفته است :
قبح الاله عصابة من وائل
یوم الافاقة اسلموا بسطاما
کانت لهم بعکاظ فعلة سی ّء
جعلت علی افواهم اقداما.

(از معجم البلدان ).


و رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 53 شود.

افاقة. [ اُ ق َ ] (اِخ ) نام موضعی در کوفه و آبی مر بنی یربوع را. (از ناظم الاطباء). موضعی است از اراضی حزن نزدیک به کوفه . و مفضل گوید: آبی است بنی یربوع را. و نعمان بن منذر بهار را از آنجا آغاز می کرد و یکی از ایام عرب در آنجا روی داد که در آن بسطام بن قیس بن مسعود شیبانی بر بنی یربوع حمله برد و آنان را منهزم ساخته و اسیر کرد. و این موضع از منازل بود و گروهی کلمه را تصحیف کرده و «اَفاقه » بفتح همزه و اظهار هاء همچون جمع فقیه خوانده اند. (از معجم البلدان ). و لبید در ابیات زیر به اینکه این موضع از منازل آل منذر است ، اشارت دارد:
لَبَیْک َ علی النعمان شرب وقینة
و مختبطات کالسعالی أرامل
له الملک فی ضاحی معد و اسلمت
الیه العباد کلها ما یحاول .
وپس از آن اوصاف آن را بیان میدارد و شاعر دیگر گوید:
الا قل لدار بالافاقة: اسلمی
بحی ّ علی شحط و ان لم تکلمی .
و دیگری گوید:
و نحن رهنا بالافاقة عامراً
بما کان بالدرداء رهنا و ابسلا.

(از معجم البلدان ).



افاقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) در زه نهادن سوفار تیر را تا سر کند. (از منتهی الارب ). در زه نهادن سوفار تیر را. (از ناظم الاطباء). فوق تیر بر زه نهادن تا تیراندازی کند. (از اقرب الموارد). فوق تیر بر زه کمان نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). و یقال : اوفقه ایفاقا بتقدیم الواو علی الفاء و یقال : افوقه علی القلب و هو من النوادر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || فراهم آوردن ناقه فیقه (شیر که میان دو دوشیدن گرد آید) را. (از منتهی الارب ). گرد آمدن شیر در پستان اشتر میان دو دوشش او. (تاج المصادر بیهقی ). گرد آمدن شیر میان دو دوشش در پستان شتر فهی مفیق و مفیقة. (از اقرب الموارد). فراهم آوردن . (ناظم الاطباء). || روی بصحت آوردن یا صحت روی نمودن بیمار را. (منتهی الارب ). صحت یافتن از مرض . (آنندراج ). روی بصحت آوردن بیمار یا صحت روی نمودن مر بیمار را. (ناظم الاطباء). روی آوردن صحت به بیمار و گفته اند روی بصحت آوردن بیمار. (از اقرب الموارد). انتعاش . (از منتهی الارب ). || از مستی بهوش آمدن . (از ناظم الاطباء). بهوش بازآمدن . (آنندراج ). با هوش آمدن از مستی . (از اقرب الموارد). وا هوش آمدن . (المصادر زوزنی ). بهوش آمدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (مؤید الفضلاء). بهوش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). بخود آمدن . استفاقه . (یادداشت بخط مؤلف ). بهبودی یافتن از مستی . (ازمنتهی الارب ). || ارزان گشتن بعد گرانی و خشک سالی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ارزان گشتن بعد گرانی . (آنندراج ). فراوانی شدن نعمت بعد قحطی . (از اقرب الموارد). || بعقل بازآمدن دیوانه . افاق المجنون من جنونه ؛ رجع الیه عقله . (از اقرب الموارد). || بیدار شدن از خواب : افاق النائم من نومه ؛ استیقظ. (از اقرب الموارد). || بخود آمدن از بیخبری : افاق الغافل من غفلته ؛ انتبه . (از اقرب الموارد). || آرامش و آسایش میان دو دوشیدن . (از منتهی الارب ). آرامش میان دو دوشیدن . (ناظم الاطباء). آسایش کردن حالب میان دو دوشش . (از اقرب الموارد). || فراوان نعمت ساختن بعد از تنگسالی . (از اقرب الموارد): افاق الزمان ؛ جاء بالخصب بعد الضیق . (از اقرب الموارد). || بخود آمدن از سستی خواب . و به این معنی با «عن » متعدی شود. یقال : افاق عنه النعاس ؛ اقلع. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) مأخوذ از تازی . فایده .حاصل خوش و نیک . روی بخوشی و خوبی آوردن بیمار. خلاصی از سختی و دشواری . حصول اثر نیک . (ناظم الاطباء).
- افاقه بخشیدن ؛ حاصل خوب و فایده ٔ نیک بخشیدن . (ناظم الاطباء).
- افاقه شدن ؛ بخوبی و خوشی روی آوردن . (ناظم الاطباء).
- افاقه کردن ؛ فایده ٔ نیک کردن . روی بخوبی آوردن . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. بهبود یافتن، رو به تندرستی نهادن بیمار.
۲. (اسم ) [عامیانه] اثر، نتیجۀ خوب، فایده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] افاقه یعنی هشیاری که این عنوان در بیشتر بابهای فقهی به مناسبت مطرح شده است.
افاقه در فقه به معنای هشیار شدن پس از دیوانگی، بیهوشی و یا مستی به کار رفته است.
جبران تکلیف بعد از افاقه
آنچه شخص عاقل، مکلف به آن است، دیوانه، بیهوش و مست نیز پس از افاقه و بازگشت عقل، به آن مکلّف است و هر تکلیفی که قبل از افاقه ترک شده است، اگر دیوانگی، بیهوشی یا مستی، عذر در ترک آن نباشد، جبران آن پس از افاقه واجب است.
بطلان یا عدم بطلان حق بعد از افاقه
برخی حقوق، مانند حق وکالت با عروض دیوانگی باطل می‏شود و برای ادامه آن پس از افاقه، تجدید وکالت لازم است، امّا برخی حقوق، مانند حق شفعه باطل نمی شود.




پیشنهاد کاربران

بهبود یافتن

در حالت عادی ( که هوش وادراک او کامل می باشد )

فایده


کلمات دیگر: