بزل
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
1. سوراخ کردن با سوزن یا چاقو 2. زخم یا مجرای ناشی از سوراخ کردن
لغت نامه دهخدا
بزل. [ ب ُ ] ( ع اِ ) گوسفند ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، بزول. ( آنندراج ).
بزل. [ ب ُزْ زَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بازل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بازل شود.
بزل. [ ب ُ ] ( ع ص ، اِ )ج ِ بَزول ، بمعنی شتری که دندان نیش برآورده باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بُزُل. ( ناظم الاطباء ).
بزل . [ ب ُ ] (ع اِ) گوسفند ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، بزول . (آنندراج ).
بزل . [ ب ُ ] (ع ص ، اِ)ج ِ بَزول ، بمعنی شتری که دندان نیش برآورده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بُزُل . (ناظم الاطباء).
بزل . [ ب ُزْ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بازل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بازل شود.
بزل . [ب َ ] (ع مص ) شکافتن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). شق کردن . منشق کردن . || در آوند شراب سوراخ کردن و برآوردن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سوراخ شدن ظرف شراب و غیر آن . (آنندراج ). || پالودن شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صاف کردن شراب . (آنندراج ). صافی کردن شراب . (تاج المصادر بیهقی ). || یکسو کردن کار و رأی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به انصرام رسانیدن کار. (آنندراج ). || بزل داوری و قضائی ؛ قطع آن . فصل آن .(یادداشت بخط دهخدا). || برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دندان نشتر برآوردن شتر. (آنندراج ). || میل زدن و برکشیدن آب از موضعی از تن حیوان . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت دهخدا) : و اگر آب بسیار بود [ در قیلةالماء ] صواب آنست که بزل کنند پس داغ کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || (اِمص ) سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سختی و شدت . (ناظم الاطباء). و منه : امر ذوبزل ؛ ای ذوشدة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: پاراسنتز) تخلیۀ مایعات ناخواسته از بافت یا حفره ای در بدن، با لولۀ تخلیه.