مترادف توطن : اقامت گزینی، وطن گزینی، وطن گزیدن، وطن اختیار کردن، جا گرفتن
توطن
مترادف توطن : اقامت گزینی، وطن گزینی، وطن گزیدن، وطن اختیار کردن، جا گرفتن
فارسی به انگلیسی
settling (as in one's own country)
مترادف و متضاد
اقامتگزینی، وطنگزینی
وطن گزیدن، وطن اختیار کردن، جا گرفتن
۱. اقامتگزینی، وطنگزینی
۲. وطن گزیدن، وطن اختیار کردن، جا گرفتن
فرهنگ فارسی
وطن اختیارکردن، شهری راوطن خودقراردادن، جاداد
( مصدر اسم ) وطن اختیار کردن جای گزیدن .
جای گرفتن . وطن گرفتن
( مصدر اسم ) وطن اختیار کردن جای گزیدن .
جای گرفتن . وطن گرفتن
فرهنگ معین
(تَ وَ طُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) وطن گزیدن ، جای گزیدن .
لغت نامه دهخدا
توطن. [ ت َ وَطْ طُ ] ( ع مص ) جای گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). وطن گرفتن. ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). اقامت در جائی که گوئی وطن است. ( ناظم الاطباء ). || بر چیزی شدن دل. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. وطن اختیار کردن، شهری را وطن خود قرار دادن.
۲. [قدیمی] جا گرفتن.
۳. [قدیمی] خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن.
۲. [قدیمی] جا گرفتن.
۳. [قدیمی] خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن.
پیشنهاد کاربران
وطن گزیدن
سلام
مورد شماره ۳ فرهنگ فارسی عمید برای توطّن ، معادل توطین نیز هست.
باتشکر
مورد شماره ۳ فرهنگ فارسی عمید برای توطّن ، معادل توطین نیز هست.
باتشکر
کلمات دیگر: