کلمه جو
صفحه اصلی

بهوش


مترادف بهوش : آگاه، باهوش، هوشیار ، متوجه، ملتفت، مواظب

متضاد بهوش : بی هوش، ناهشیار

فارسی به انگلیسی

conscious

فارسی به عربی

صاحی , ضمیر

مترادف و متضاد

sober (صفت)
هوشیار، سنگین، عاقل، بهوش، متین، موقر، میانه رو

conscious (صفت)
هوشیار، ملتفت، باخبر، اگاه، وارد، بهوش

۱. آگاه، باهوش، هوشیار ≠ بیهوش، ناهشیار
۲. متوجه، ملتفت، مواظب


فرهنگ فارسی

باهوش، هوشیار، باهوش باش
( صفت ) هوشیار باهوش .

فرهنگ عمید

= * بهوش بودن
* بهوش بودن: [مجاز] هوشیار بودن: بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم / شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم (سعدی۲: ۵۰۵ ).

= ⟨ بهوش بودن
⟨ بهوش بودن: [مجاز] هوشیار بودن: ◻︎ بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم / شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم (سعدی۲: ۵۰۵).



کلمات دیگر: