مترادف بکم : الکن، گنگ، گنگی، الکن شدن، گنگ شدن
متضاد بکم : گویا
dumb (person)
۱. الکن، گنگ، گنگی
۲. الکن شدن، گنگ شدن ≠ گویا
اسم ≠ گویا
الکن، گنگ، گنگی
الکن شدن، گنگ شدن
(بَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گنگ شدن . 2 - (اِمص .) گنگی .
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) جِ ابکم ؛ گنگان ، لالان . ؛صم و ~کران و گنگان .
(بَ کَ) ( اِ.) نک بقم .
بکم . [ ب َ ] (ع مص و حامص ) گنگی یا عجز بیان و بلاهت . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث ). بَکامة. (منتهی الارب ). ورجوع به بکامة شود. || گنگ و کر و کور پیدا شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گنگی و کری و کوری مادرزاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بکم . [ ب َ / ب َ ک َ ] (ع مص ) گنگ گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لال شدن .
فرزدق (از رشیدی ) (از انجمن آرا) (از جهانگیری ).
مولوی .
(گلستان ).
(بوستان ).
= بقم: ◻︎ هرکه در دنیا شود قانع به کم / سرخرو باشد به عقبی چون بکم (رشیدی: بکم).
گنگی.
ابکم#NAME?