کلمه جو
صفحه اصلی

به وقوع پیوستن


برابر پارسی : رخ دادن

فارسی به انگلیسی

come, happen, occur


فرهنگ فارسی ساره

رخ دادن


پیشنهاد کاربران

صورت گرفتن

به فعل آمدن:تحقق یافتن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۷۱ ) .

( برگرفته از یادداشت آقای باقری )

به وقوع انجامیدن:واقع شدن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵۷ ) .

( برگرفته از یادداشت آقای باقری )

- خشت از جای رفتن ؛ تیر از کمان دررفتن ، کنایه از به وقوع پیوستن است : امیر بدگمان گشت و دراندیشید و دانست که خشت از جای خود برفت. ( تاریخ بیهقی ) .


کلمات دیگر: