کلمه جو
صفحه اصلی

مرغوا


مترادف مرغوا : تفال بد، فال بد، تطهیر، تفال، نفرین

متضاد مرغوا : مروا

فارسی به انگلیسی

ominous


ominous, bad omen

bad omen


مترادف و متضاد

نفرین


۱. تفال بد، فال بد، تطهیر
۲. تفال
۳. نفرین ≠ مروا


تفال بد، فال بد، تطهیر ≠ مروا


تفال


فرهنگ فارسی

مرغ آوا، فال بد، ضد مروا ، به معنی نفرین هم گفته شده
( اسم ) ۱- تفال بد از پرواز مرغ تطیر مقابل مروا : آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن . ( معزی ) ۲ - مطلق تفال .

فرهنگ معین

(مَ یا مُ ) (اِمر. ) فال بد، نفرین . مقابل مروا.

لغت نامه دهخدا

مرغوا. [ م ُ غ ُ / م َ غ ُ ] ( اِ ) فال بد و نفرین. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ). بدسگالی. بدخواهی. بداندیشی. تفؤل بد از پرواز مرغ. مقابل تحسین. مقابل مروا، دعای خیر و آفرین :
گردد از مهر تو نفرین موالی آفرین
گردد از کین تو مروای اعادی مرغوا.
قطران.
یکی رابه بزم اندرون فال نیکی
یکی را به رزم اندرون مرغوائی.
قطران.
به دوستان بر از او مرغوا شود مروا
به دشمنان بر از او آفرین شود نفرین.
قطران.
نیابد آفرین آنکس که گردونش کند نفرین
نیابد مرغوا آنکس که یزدانش دهد مروا.
قطران.
مرغوا بر ولی شود مروا
آفرین بر عدو شود نفرین.
معزی.
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن.
معزی.
- مرغوا کردن ؛ نفرین کردن :
شاه را گفت مفسدی ز احوال
که کند مرغوا به جان تو زال.
سنائی.
- به مرغوا داشتن ؛ به حساب نفرین گذاردن. نفرین حساب کردن :
نفرین کند به من بردارم به آفرین
مروا کنم بدو بردارد به مرغوا.
ابوطاهر خسروانی.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ مروا] فال بد
۲. نفرین: نفرین کند به من بردارم به آفرین / مروا کنم بدو بر دارد به مرغوا (خسروانی: شاعران بی دیوان: ۱۱۲ ).


کلمات دیگر: