کلمه جو
صفحه اصلی

اغماء


برابر پارسی : از خود بیخود شدن، بیهوشی

فارسی به انگلیسی

coma, swooning

فارسی به عربی

غیبوبة , فاقد الوعی

عربی به فارسی

ضعيف , کم نور , غش , ضعف کردن , غش کردن


مترادف و متضاد

coma (اسم)
اغماء، بیهشی، سبات

comatose (صفت)
اغماء، بی هوش، بیهش

لغت نامه دهخدا

اغماء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَمی ، بمعنی بیهوش و آسمان خانه و آنچه بالای آسمان خانه باشد از چوب وخاک و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اَغمِیَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


اغماء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ غَمی ، بمعنی بیهوش و آسمان خانه و آنچه بالای آسمان خانه باشد از چوب وخاک و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). اَغمِیَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

اغماء. [اِ ] ( ع مص ) بیهوش گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حالت بی حسی بر شخص عارض شدن و بصیغه مجهول استعمال شود: اغمی علی المریض ؛ عرض له ما وقف به حسه. ( از اقرب الموارد ). بی هوش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). و فی الحدیث : «قال عبداﷲبن رواحه و مریض للنبی ( ص ) اغمی علی ثلاثا کیف اصنع بالصلوة، فقال ( ص )صل صلوة یومک الذی افقت فانه یجزیک ». ( منتهی الارب ).و قوله علیه السلام : «فان اغمی علیکم ؛ ای فان اغمی علیکم یومکم او لیلتکم فلم تروا الهلال فاتموا شعبان ». ( ناظم الاطباء ). || پیوسته ابر گردیدن روز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پیوسته ابر بودن روز. و به این معنی نیز بصیغه مجهول استعمال شود:اغمی یومنا؛ دام غیمه. ( از اقرب الموارد ). || پوشیدن ابر هلال را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پوشیدن ابر هلال شب را: اغمی لیلتنا ( مجهولاً )؛ غم هلالها. ( از اقرب الموارد ). || پوشیده و مشتبه شدن خبر. و در تمام معانی مذکور بصیغه مجهول استعمال شود. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گنگ و مستور ماندن خبر: اغمی الخبر ( مجهولا )؛ استعجم و خفی. ( از اقرب الموارد ). پوشیدن خبر بر کسی. ( از تاج المصادر بیهقی ). || ( حامص ) بیهوشی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). مأخوذ از تازی. بیهوشی. حالت بیهوشی ویژه در بیماری. ( از ناظم الاطباء ). بی خودی. بی خویشتنی. ( یادداشت بخط مؤلف ). || در اصطلاح فقیهان ، بیماریی است که بر دماغ یا قلب عارض شده وبر اثر آن قوای مدرکه و قوای محرکه ای که افعال ارادی و آثار انسانی از آن بوجود می آید، تعطیل می گردد و این تفسیر بیماری غشی را نیز شامل می شود. و در اصطلاح طبیبان چنین است که اگر تعطیل قوای مزبور بر اثر ضعف قلب بود و داخلی باشد که منفذی نیاید، آن را غشی نامند و اگر بر اثر امتلاء پرده های دماغ از بلغم غلیظ باشد، آن را بخصوص اغماء نامند. ولی مؤلف جامعالرموز گوید: اغماء ضعف قوی ̍ بعلت غلبه درد است و این تفسیر غش را هم شامل میشود. و در حدودالامراض آمده است. و گاه اغماء بر صرع خفیف اطلاق میشود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). جرجانی گوید: اغماء سستیی است غیراصلی و بدون مخدر که قوا را از عمل می اندازد. و با قید کلمه «غیراصلی » خراب را از تعریف خارج کند و با قید «بدون مخدر» سستی را که بر اثر مخدرباشد، خارج می سازد و با قید ( از عمل افتادن ِ ) قوا جنون را از تعریف خارج می کند. ( از تعریفات جرجانی ).

اغماء. [اِ ] (ع مص ) بیهوش گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حالت بی حسی بر شخص عارض شدن و بصیغه ٔ مجهول استعمال شود: اغمی علی المریض ؛ عرض له ما وقف به حسه . (از اقرب الموارد). بی هوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). و فی الحدیث : «قال عبداﷲبن رواحه و مریض للنبی (ص ) اغمی علی ّ ثلاثا کیف اصنع بالصلوة، فقال (ص )صل صلوة یومک الذی افقت فانه یجزیک ». (منتهی الارب ).و قوله علیه السلام : «فان اغمی علیکم ؛ ای فان اغمی علیکم یومکم او لیلتکم فلم تروا الهلال فاتموا شعبان ». (ناظم الاطباء). || پیوسته ابر گردیدن روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیوسته ابر بودن روز. و به این معنی نیز بصیغه ٔ مجهول استعمال شود:اغمی یومنا؛ دام غیمه . (از اقرب الموارد). || پوشیدن ابر هلال را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پوشیدن ابر هلال شب را: اغمی لیلتنا (مجهولاً)؛ غم ّ هلالها. (از اقرب الموارد). || پوشیده و مشتبه شدن خبر. و در تمام معانی مذکور بصیغه ٔ مجهول استعمال شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گنگ و مستور ماندن خبر: اغمی الخبر (مجهولا)؛ استعجم و خفی . (از اقرب الموارد). پوشیدن خبر بر کسی . (از تاج المصادر بیهقی ). || (حامص ) بیهوشی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی . بیهوشی . حالت بیهوشی ویژه در بیماری . (از ناظم الاطباء). بی خودی . بی خویشتنی . (یادداشت بخط مؤلف ). || در اصطلاح فقیهان ، بیماریی است که بر دماغ یا قلب عارض شده وبر اثر آن قوای مدرکه و قوای محرکه ای که افعال ارادی و آثار انسانی از آن بوجود می آید، تعطیل می گردد و این تفسیر بیماری غشی را نیز شامل می شود. و در اصطلاح طبیبان چنین است که اگر تعطیل قوای مزبور بر اثر ضعف قلب بود و داخلی باشد که منفذی نیاید، آن را غشی نامند و اگر بر اثر امتلاء پرده های دماغ از بلغم غلیظ باشد، آن را بخصوص اغماء نامند. ولی مؤلف جامعالرموز گوید: اغماء ضعف قوی ̍ بعلت غلبه ٔ درد است و این تفسیر غش را هم شامل میشود. و در حدودالامراض آمده است . و گاه اغماء بر صرع خفیف اطلاق میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). جرجانی گوید: اغماء سستیی است غیراصلی و بدون مخدر که قوا را از عمل می اندازد. و با قید کلمه ٔ «غیراصلی » خراب را از تعریف خارج کند و با قید «بدون مخدر» سستی را که بر اثر مخدرباشد، خارج می سازد و با قید (از عمل افتادن ِ) قوا جنون را از تعریف خارج می کند. (از تعریفات جرجانی ).


پیشنهاد کاربران

کما

شنیدن، دیدن بدون کنترل بر دیگر حس ها

کما حالتی ست که در بیهوشی به فرد عارض می شود درصورتی که اغما در عین بیداری به فرد دست می دهد. درواقع حالتی موقتی و کوتاه که در عین بیداری که به هر دلیلی مثل مثلا لحظه تصادف و یا آفتاب زدگی دست می دهد. مثل گیج شدن. منگی. از خود بی خود شدن.

أُغمِیَ《عَلَیه》[ مِن باب اِفعال_غ م ی] [فعل مجهول] 👇👇
معنی: ( بیهوش شد )
در زبان عربی چند فعل مجهول وجود دارد که یا معلوم آن استعمال نشده است ، ویا هم اصل معنای معلوم در آن حفظ نشده . که یکی از آنها ( ( أُغمِیَ عَلَیه ) ) میباشد
اِغماء[اسم _مصدر _ افعال _غ م ی ] :بیهوشی


کلمات دیگر: