مترادف مرتفع شدن : برطرف شدن، رفع شدن، رفع و رجوع شدن، فیصله یافتن
مرتفع شدن
مترادف مرتفع شدن : برطرف شدن، رفع شدن، رفع و رجوع شدن، فیصله یافتن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
فیصله یافتن
۱. برطرف شدن، رفع شدن، رفع و رجوع شدن
۲. فیصله یافتن
برطرف شدن، رفع شدن، رفع و رجوع شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- برافراشته شدن : ( بهرام گور ) بر سریر مملکت استقرار یافت و رایت دولت او مرتفع شد . ۲ - بلند بنا شدن . ۳ - برطرف شدن رفع شدن : اکنون نگرانی او مرتفع شده .
پیشنهاد کاربران
منتفی شدن. خاتمه یافتن. برداشتن
از بین رفتن ، رفع شدن
صدور دستور موقت به درخواست خواهان در دعوای تصرف عدوانی و محکوم شدن خواهان در همان دعوا و یا رد دعوای خواهان این دستور می تواند مرتفع ( رفع ، فیصله ) شود
کلمات دیگر: