مترادف تهی مایه : بی سواد، بی علم، بی سرمایه، مالباخته، بی پول، تنگدست
تهی مایه
مترادف تهی مایه : بی سواد، بی علم، بی سرمایه، مالباخته، بی پول، تنگدست
فرهنگ فارسی
بی مایه فقیر
لغت نامه دهخدا
تهی مایه. [ ت َ / ت ِ / ت ُ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) بی مایه. فقیر. بی چیز. محروم :
ترنم سرای تهی مایگان
پیام آور دیگ همسایگان.
ترنم سرای تهی مایگان
پیام آور دیگ همسایگان.
نظامی.
رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: