کلمه جو
صفحه اصلی

چستک

لغت نامه دهخدا

چستک. [ چ ُ ت َ ] ( اِ ) مطلق کفش. ( فرهنگ اسدی چ اقبال ص 218 ذیل لغت کفش ). || کفش سبک وزن با کف یک لا که در خانه پوشند. کفش راحتی. چسک. کفش سرپایی. رجوع به چسک شود.

چستک. [ چ ِ ت َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 37هزارگزی جنوب خاوری درمیان ، بر سر راه مالرو عمومی اسفید به خلبران واقع است. جلگه و گرمسیر است و 23 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ،لبنیات ، شلغم و چغندر، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

چستک . [ چ ِ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 37هزارگزی جنوب خاوری درمیان ، بر سر راه مالرو عمومی اسفید به خلبران واقع است . جلگه و گرمسیر است و 23 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ،لبنیات ، شلغم و چغندر، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


چستک . [ چ ُ ت َ ] (اِ) مطلق کفش . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 218 ذیل لغت کفش ). || کفش سبک وزن با کف یک لا که در خانه پوشند. کفش راحتی . چسک . کفش سرپایی . رجوع به چسک شود.


فرهنگ عمید

نوعی کفش چرمی سبک و ساده با کف یکلا، چسبک.


کلمات دیگر: