بتی بوده در جاهلیت
جریش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جریش . [ ج ُ رَ ] (اِخ ) بتی بوده در جاهلیت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بتی بوده است عرب را. (یادداشت مؤلف ).
جریش. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) نیم کوفته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بلغور. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). جشیش. بلبور. قرمنن. دشیش. ( یادداشت مؤلف ). || مرد رسا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرددلیر رسا. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || نمک خوش ناکرده. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) نام ماده بزی است. ( منتهی الارب ).
جریش. [ ج ُ رَ ] ( اِخ ) بتی بوده در جاهلیت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بتی بوده است عرب را. ( یادداشت مؤلف ).
جریش. [ ج ُ رَ ] ( اِخ ) بتی بوده در جاهلیت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بتی بوده است عرب را. ( یادداشت مؤلف ).
جریش . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) نیم کوفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلغور. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). جشیش . بلبور. قرمنن . دشیش . (یادداشت مؤلف ). || مرد رسا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرددلیر رسا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نمک خوش ناکرده . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِخ ) نام ماده بزی است . (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
=بلغور
بلغور#NAME?
کلمات دیگر: