( صفت ) آنکه ابرویی چون کمان دارد .
ابروکمان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ابروکمان. [ اَ ک َ ] ( ص مرکب ) که ابرویی چون کمان دارد :
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد.
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد.
حافظ.
فرهنگ عمید
آن که ابرویی به شکل کمان دارد.
کلمات دیگر: