باشو ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
باشو، غریبه ی کوچک، فیلمی از بهرام بیضایی
باشو، قهرمان کودک همین فیلم
عدنان عفراویان، بازیگر نقش باشو در همین فیلم
wiki: بهرام بیضایی در فیلمِ باشو، غریبه ی کوچک آفریده است. این چهره با بازی عدنان عفراویان شناخته و نامدار است.
عدنان عفراویان
باشو، غریبه کوچک
باشو، قهرمان فیلم، پسرکی عرب از جنوب غرب ایران است که در بمباران های جنگ ایران و عراق خانواده اش را از دست می دهد و خود هراسان و سرگشته میان کشتزارها می دود تا تصادفاً به کامیونی می رسد و بر پشت کامیون می نشیند. کودک به خواب می رود و هنگامی که بیدار می شود خود را در جهانی دیگر می یابد که هیچ به سرزمینی که می شناخت نمی ماند. اینجا شمال ایران است، با جنگل های سرسبز و آرامش روستایی. باشو از کامیون - که کنار راه ایستاده - می پرد و از ترس نهیب انفجارهای راه سازی به جنگل می گریزد، تا به شالیزار نایی می رسد، و نایی زنی است که با دو کودکش آنجا زندگی می کند. رنگ تیرهٔ پوست باشو نزد مردم این صفحات غریبه است و برخورد نخست با ترس و نگرانی به حصول می پیوندد. نایی باشو را برنج و نان و آب می دهد و کم کم به او نزدیک می شود و او را در خانه اش می برد و همچون پسر بزرگ ترش نگهداری می کند. سرکشی پسرک نیز فرومی کشد و کم کم یکدل و یک زبان در کارهای خانه و مزرعه کمک می کند. ولی اهالی ده بدگمانند و نامه هایی که از شوهر نایی می رسد هم از این قرار است که پسرک بی زبانِ غریبه را نمی شود در خانه پذیرفت. با این همه نایی نگاهش می دارد و کم کم می توانند با زبانی میانجی بین گیلکی و فارسی و عربی حرف یکدیگر را بفهمند. در پایان فیلم شوهر نایی، قسمت شنبه سرایی، از راه می رسد؛ و یک دستش را از دست داده. صحنهٔ پایانی افتادن گراز در شالیزار است، و همگی فریادکنان می دوند تا گراز را بتارانند.
باشو لاغر، بسیار سبزه و کمابیش سیاه پوست است. حدود دوازده سال دارد. فارسی را از روی کتاب های دبستان آموخته و می تواند بخواند؛ ولی زبان مادریش عربی خوزی است.
باشو پیراهن آستین کوتاه زرد دارد و شلوار خاکی. در بخش کوتاهی از فیلم که نایی پیراهنش را شسته، پیراهن گشاد بنفش می پوشد.