کلمه جو
صفحه اصلی

حدور

لغت نامه دهخدا

حدور. [ ح َدْ وَ ] ( ص مرکب ) ( از: حد + وَر ) محدود. حدپذیر. متناهی. مقابل بی حد و نامحدود.

حدور. [ ح َ ] ( ع اِ ) زمین نشیب. ( منتهی الارب ). جای نشیب.

حدور. [ ح ُ ] ( ع اِ ) الطریق من العلو الی السفل. راه سرازیری.

حدور. [ ح ُ ] ( ع مص ) فرودآمدن به نشیب. ( از منتهی الارب ). || برآماهیده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). آماسیدن. ( از منتهی الارب ). آماس پیدا کردن. ورم کردن. باد کردن. حَدْر. رجوع به حَدْر شود.

حدور. [ ح َ ] (ع اِ) زمین نشیب . (منتهی الارب ). جای نشیب .


حدور. [ ح َدْ وَ ] (ص مرکب ) (از: حد + وَر) محدود. حدپذیر. متناهی . مقابل بی حد و نامحدود.


حدور. [ ح ُ ] (ع اِ) الطریق من العلو الی السفل . راه سرازیری .


حدور. [ ح ُ ] (ع مص ) فرودآمدن به نشیب . (از منتهی الارب ). || برآماهیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آماسیدن . (از منتهی الارب ). آماس پیدا کردن . ورم کردن . باد کردن . حَدْر. رجوع به حَدْر شود.


فرهنگ عمید

۱. نشیب، سراشیب.
۲. زمین گود.


کلمات دیگر: