( مصدر ) ۱ - بر کنار رفتن از کار و خدمت تقاعد . ۲ - گوشه گیری کردن .
بازنشستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بازنشستن. [ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) نشستن. جلوس. قعود :
شمعبخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن بشب روز نماید تمام.
بر آتش عشق آب تدبیر
چندانکه زدیم بازننشست.
که بازش نشیند بیک لقمه آز.
نمیدانند کز بیمار عشقت
حرارت بازننشیند بسردی.
بیاض روز درآید چو ازدواج سیاه
برهنه بازنشیند یکی سپیداندام.
زندگان را نه عجب گر بتو میلی باشد
مردگان بازنشینند بعشقت ز قبور.
شمعبخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن بشب روز نماید تمام.
سعدی ( طیبات ).
|| بمجاز، فرونشستن. خاموش شدن : بر آتش عشق آب تدبیر
چندانکه زدیم بازننشست.
سعدی ( خواتیم ).
طمع را نه چندان دهان است بازکه بازش نشیند بیک لقمه آز.
سعدی ( بوستان ).
|| پایان یافتن. تمام شدن : نمیدانند کز بیمار عشقت
حرارت بازننشیند بسردی.
سعدی ( طیبات ).
|| از خواب برخاستن. ( یادداشت مؤلف ). بیدار شدن : پس الیاس گفت اگر روزی که شما بازنشینید این آبهاء شما خشک شده باشد، شماچه خواهید کردن ؟ گفتند: کلنگ و تیشه را کار فرمائیم. آن شب همه بخفتند بامداد که بازنشستند همه را آب بچشم فرو آمده بود و چشمه ها خشک شده ، پس آن پیمبر ایشان را گفت کلنگ و تیشه را کار فرمائید. ( اسکندرنامه ٔنسخه نفیسی ).بیاض روز درآید چو ازدواج سیاه
برهنه بازنشیند یکی سپیداندام.
سعدی ( طیبات ).
|| برخاستن. دوباره زنده شدن : زندگان را نه عجب گر بتو میلی باشد
مردگان بازنشینند بعشقت ز قبور.
سعدی ( طیبات ).
فرهنگ عمید
۱. نشستن.
۲. در جایی قرار گرفتن.
۳. گوشه گیری کردن.
۴. کنار رفتن.
۵. در گوشه ای نشستن و دست از کار برداشتن در زمان پیری.
۲. در جایی قرار گرفتن.
۳. گوشه گیری کردن.
۴. کنار رفتن.
۵. در گوشه ای نشستن و دست از کار برداشتن در زمان پیری.
پیشنهاد کاربران
( پیشوند تکرار "باز" + فعل "نشستن" ) به معنی کناره گرفتن از فعالیت و دوباره نشستن و آرام یافتن است و معمولآ به دوران آسودگی از کار مداوم و کوشش دراز مدت اشاره می کند. . .
نشست :گرد هم آئی، کنفرانس، ته نشین، ریزش،
باز نشست: ( مصدر مرخم باز نشستن )
باز نشستن: از گروه خارج شدن، فارغ شدن از کاری، باز ( دوباره ) نشستن، انجام کاری را متوقف کردن
نشست :گرد هم آئی، کنفرانس، ته نشین، ریزش،
باز نشست: ( مصدر مرخم باز نشستن )
باز نشستن: از گروه خارج شدن، فارغ شدن از کاری، باز ( دوباره ) نشستن، انجام کاری را متوقف کردن
کلمات دیگر: