( صفت ) فرو مایه دون : منجم حشوی ( منجم بازاری و بی علم ) .
بیهوده گوی یاوه سرای
بیهوده گوی یاوه سرای
حشوی . [ ح َش ْ ] (اِخ ) ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن حشوی شود.
حشوی . [ ح َش ْ ] (ص نسبی ) منسوب به حشو. || بیهوده گوی . یاوه سرای . || معائی . || تشریح حشوی . آن قسمت از دانش تشریح که متعلق است به احشاء. || حشوی یا منجم حشوی ؛ منجمی که از تأثیر کواکب در زمین و در شقاوت و سعادت مردمان بحث کند. احکامی . منجم احکامی .