کلمه جو
صفحه اصلی

ابخوار

فرهنگ فارسی

( آبخوار ) ( اسم ) آشامند. آب نوشند. آب خورند. آب .
آشامنده آب

لغت نامه دهخدا

( آبخوار ) آبخوار. [ خوا / خا ] ( نف مرکب ) آشامنده آب :
تشنه میگوید که کو آب گوار
آب میگوید که کو آن آبخوار.
مولوی.

فرهنگ عمید

( آب خوار ) ویژگی آجری که در آب خیسانیده باشند تا گرد آن گرفته شود.

پیشنهاد کاربران

زمینی که شکسته یا برق زده است و زیاد آب را میخورد خودمان دشتی داریم که درکودکی خودم رعد و برق زد مرحوم حلج شیخ ولی الله اسراری فیلسوف معاصر ونوه فیلسوف شهیر مشرق زمین اسراری سبزواری که مالک کل قنات هم بود گفت این زمین آب خواره اش زیاد شده و مظهر قنات را با هزینه هنگفتی دوکیلومتر پایین تر برد پس بی شک زمینی که زیاد اب بخورد و شکسته باشد آبخواره میگویند


کلمات دیگر: