پاسپار
( صفت ) پاسپار .
جواز گذرنامه
( صفت ) پاسپار .
جواز گذرنامه
پاسپر. [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) باشبرد. جواز. گذرنامه . پَته . تذکرة. || اجازه ٔ عبور کشتی بازرگانی از آبهای ساحلی مملکتی .
پاسپر. [ س ِپ َ ] (ن مف مرکب ) پای سپر. پاسپار. لگدکوب . پایمال .
- پاسپر کردن ؛ طوس . پی سپر کردن . پایمال کردن . محاوَزَة. ثطأه ؛ پاسپر کرد آنرا. (منتهی الارب ).
پاسپار#NAME?