( اسم ) جمع جبهه پیشانیها.
کنده کفش دوزی
کنده کفش دوزی
جباه . [ ج َب ْ با ] (اِخ ) گویند: موضعی است از اعمال فارس . (از معجم البلدان ) (از مرآت البلدان ) (از مراصدالاطلاع ). بنظر میرسد این کلمه همان (جبی ) باشد که جبانی منسوب بدانست . (از معجم البلدان ). مؤلف مرآت البلدان گوید: ممکن است که همان جبا باشد و بر بعضی مشتبه گشته جباه گفته باشند. (مرآت البلدان ج 4 ص 212).
جباه . [ ج َب ْ با ] (ع ص ) زشت گو. جبهته بالمکروه ؛ استقبلته به . (اقرب الموارد): و کان ابوعبیدة جباهاً لم یکن بالبصرة احداً الا و هو یداجیه و یتقیه علی عرضه . (وفیات الاعیان چ تهران ج 2 ص 227 س 25).
متنبی (از معجم البلدان ).
فرخی .
فرخی .
فرخی .
جبهه#NAME?