کلمه جو
صفحه اصلی

حصور

فارسی به انگلیسی

who is under a vow, nazarite, abstemious, stingy

فرهنگ فارسی

ده از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن

لغت نامه دهخدا

حصور. [ ح َ ] (ع ص ) تنگدل . بخیل . || ناقه ٔ تنگ سوراخ پستان . اشتر که سوراخ پستان بسته بود. (آنندراج ). || مردی که از آرامش با زنان پرهیز کند با قدرت . یا مرد بازداشته شده ٔ از آرامش با زنان ، یا آنکه به زن رغبت نکند. آنکه با وجود مردی به زن میل نکند. (غیاث ). آنکه گاهی با زنی نزدیک نشده باشد. خویشتن دار. آنکه از زنان پرهیزد با توانائی . آنکه حاجتش نبود بزنان . (السامی فی الاسامی ). پاکدامن . پارسا. (نصاب الصبیان ). آنکه با زنان نزدیکی نکند. (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل ). || مرد بریده شرم و خصیه برآورده . || مرد ترسان . || مرد بازایستنده ٔ از چیزی . || مرد نهان دارنده ٔ راز. خوددار از حرام .


حصور. [ ح َ ] ( ع ص ) تنگدل. بخیل. || ناقه تنگ سوراخ پستان. اشتر که سوراخ پستان بسته بود. ( آنندراج ). || مردی که از آرامش با زنان پرهیز کند با قدرت. یا مرد بازداشته شده از آرامش با زنان ، یا آنکه به زن رغبت نکند. آنکه با وجود مردی به زن میل نکند. ( غیاث ). آنکه گاهی با زنی نزدیک نشده باشد. خویشتن دار. آنکه از زنان پرهیزد با توانائی. آنکه حاجتش نبود بزنان. ( السامی فی الاسامی ). پاکدامن. پارسا. ( نصاب الصبیان ). آنکه با زنان نزدیکی نکند. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان عادل ). || مرد بریده شرم و خصیه برآورده. || مرد ترسان. || مرد بازایستنده از چیزی. || مرد نهان دارنده راز. خوددار از حرام.

حصور. [ ح َ ] ( اِخ ) لقب یوحنا المعمدان. ( اقرب الموارد ). لقب یحیی بن زکریا. ( ترجمان عادل ). ان اﷲ یُبَشِّرُک بیحیی مصدقاً بکلمة من اﷲ و سیداً و حصوراً. ( قرآن 39/3 ). چون از ازدواج خودداری میکرد.

حصور. [ ح ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن. واقع در 11 هزارگزی باختر داران و یک هزارگزی شوسه ٔازنا به اصفهان. در دامنه کوه واقع است ، و با آب وهوای سردسیر. سکنه 610 تن. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات ، انگور، سردرختی. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی آن جاجیم و قالیچه بافی. راه آن ماشین رو است. زیارتگاه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

حصور. [ ح َ ] (اِخ ) لقب یوحنا المعمدان . (اقرب الموارد). لقب یحیی بن زکریا. (ترجمان عادل ). ان اﷲ یُبَشِّرُک بیحیی مصدقاً بکلمة من اﷲ و سیداً و حصوراً. (قرآن 39/3). چون از ازدواج خودداری میکرد.


حصور. [ ح ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن . واقع در 11 هزارگزی باختر داران و یک هزارگزی شوسه ٔازنا به اصفهان . در دامنه ٔ کوه واقع است ، و با آب وهوای سردسیر. سکنه 610 تن . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات ، انگور، سردرختی . شغل اهالی زراعت . صنایع دستی آن جاجیم و قالیچه بافی . راه آن ماشین رو است . زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


فرهنگ عمید

۱. تنگدل.
۲. ویژگی مردی که از آمیزش با زنان پرهیز کند یا به آن ها رغبت نکند.
۳. بخیل.

دانشنامه عمومی

حصور (فریدن)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان فریدن در استان اصفهان ایران است.
این روستا در دهستان ورزق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۰۱ نفر (۱۲۰خانوار) بوده است.
مردم این روستا از بازماندگان آذری های اران و همدان می باشند.مردم این روستا به زبان ترکی آذری سخن می گویند که البتهفارسیرا هم به خوبی حرف می زنند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حَصور به فتح حاء به کسی که میل و اشتیاقی نسبت به زنان ندارد و نسبن به آنان بی اشتها باشد گفته می شود که از آن به مناسبت در باب نکاح سخن رفته است.
خداوند در مقام ستایش حضرت یحیی علیه السّلام، حصور بودن را از صفات وی برشمرده است.
احکام حصور
مفسران در معنای حصور اختلاف نظر دارند. بنابر تعریف آن به کسی که اشتیاق و اشتهایی به زنان ندارد، برخی فقها با استناد به آن بر استحباب ترک ازدواج برای حصور استدلال کرده اند؛ زیرا خداوند حضرت یحیی علیه السّلام را بر این صفت می ستاید؛ لیکن مشهور برای حصور قائل به استحباب ازدواج شده و از استدلال یاد شده پاسخهای متعدد داده اند.


کلمات دیگر: