دهی از دهستان مرزج بخش حومه شهرستان قوچان .
چران
فرهنگ فارسی
( اسم ) در ترکیب معنی (( چراننده ) ) آید: گاو چران گوسفند چران .
دهی از دهستان مرزج بخش حومه شهرستان قوچان .
دهی از دهستان مرزج بخش حومه شهرستان قوچان .
لغت نامه دهخدا
چران . [ چ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان پره سرطالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش که در 11هزارگزی شمال باختر رضوانده و 2هزارگزی باختر راه شوسه ٔ انزلی به آستارا واقع شده است . جلگه و مرطوبست و 179 تن سکنه دارد. آبش از دنیاچال ، محصول برنج و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
چران . [ چ َ ] (نف مرخم ) مخفف چراننده . کسی که حیوانات را میچراند و در چراگاه و علفزار گردش میدهد، مانند گوسپندچران و گاوچران . (ناظم الاطباء). چراننده در کلماتی از قبیل : گاوچران ، خرچران ، خوک چران و غیره .
- امثال :
زینب ِ غازچران .
|| تغذیه کننده و بهره برنده در کلمات مرکب سورچران ، چشم چران .
چران . [ چ َ ] (نف ، ق ) در حال چریدن . در حال چرا کردن . چراکنان :
همی گفت زندان و بند گران
کشیدم بسی ناچمان و چران .
چران داشتی از دورویه دهن
نبدبر تنش راه بیرون شدن .
همی خورد و اسبش چمان و چران
پلاشان فکنده به بازو کمان .
بزی همچنان سالهای دراز
دنان و دمان و چمان و چران .
همی گفت زندان و بند گران
کشیدم بسی ناچمان و چران .
فردوسی .
چران داشتی از دورویه دهن
نبدبر تنش راه بیرون شدن .
فردوسی .
همی خورد و اسبش چمان و چران
پلاشان فکنده به بازو کمان .
فردوسی .
بزی همچنان سالهای دراز
دنان و دمان و چمان و چران .
منوچهری .
چران. [ چ َ ] ( نف مرخم ) مخفف چراننده. کسی که حیوانات را میچراند و در چراگاه و علفزار گردش میدهد، مانند گوسپندچران و گاوچران. ( ناظم الاطباء ). چراننده در کلماتی از قبیل : گاوچران ، خرچران ، خوک چران و غیره.
- امثال :
زینب ِ غازچران .
|| تغذیه کننده و بهره برنده در کلمات مرکب سورچران ، چشم چران.
چران. [ چ َ ] ( نف ، ق ) در حال چریدن. در حال چرا کردن. چراکنان :
همی گفت زندان و بند گران
کشیدم بسی ناچمان و چران.
نبدبر تنش راه بیرون شدن.
پلاشان فکنده به بازو کمان.
دنان و دمان و چمان و چران.
چران. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان پره سرطالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش که در 11هزارگزی شمال باختر رضوانده و 2هزارگزی باختر راه شوسه انزلی به آستارا واقع شده است. جلگه و مرطوبست و 179 تن سکنه دارد. آبش از دنیاچال ، محصول برنج و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
چران. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مرزج بخش حومه شهرستان قوچان که در 30هزارگزی شمال خاوری قوچان واقع شده است. کوهستانی و معتدل است و 143 تن سکنه دارد. آبش از رود اترک ، محصولش غلات و بنشن ، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
- امثال :
زینب ِ غازچران .
|| تغذیه کننده و بهره برنده در کلمات مرکب سورچران ، چشم چران.
چران. [ چ َ ] ( نف ، ق ) در حال چریدن. در حال چرا کردن. چراکنان :
همی گفت زندان و بند گران
کشیدم بسی ناچمان و چران.
فردوسی.
چران داشتی از دورویه دهن نبدبر تنش راه بیرون شدن.
فردوسی.
همی خورد و اسبش چمان و چران پلاشان فکنده به بازو کمان.
فردوسی.
بزی همچنان سالهای درازدنان و دمان و چمان و چران.
منوچهری.
چران. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان پره سرطالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش که در 11هزارگزی شمال باختر رضوانده و 2هزارگزی باختر راه شوسه انزلی به آستارا واقع شده است. جلگه و مرطوبست و 179 تن سکنه دارد. آبش از دنیاچال ، محصول برنج و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
چران. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مرزج بخش حومه شهرستان قوچان که در 30هزارگزی شمال خاوری قوچان واقع شده است. کوهستانی و معتدل است و 143 تن سکنه دارد. آبش از رود اترک ، محصولش غلات و بنشن ، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
فرهنگ عمید
۱. = چراندن
۲. چراننده (در ترکیب با کلمه دیگر ): گاوچران، گوسفندچران، شترچران.
۳. (قید ) در حال چریدن، چراکنان.
۲. چراننده (در ترکیب با کلمه دیگر ): گاوچران، گوسفندچران، شترچران.
۳. (قید ) در حال چریدن، چراکنان.
دانشنامه عمومی
چران ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
چران (رضوانشهر)
چران (قوچان)
چران (رضوانشهر)
چران (قوچان)
wiki: بخش مرکزی شهرستان قوچان در استان خراسان رضوی ایران.
این روستا در دهستان شیرین دره قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۱۵۲ نفر (۳۷ خانوار)بوده است.
این روستا در دهستان شیرین دره قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۱۵۲ نفر (۳۷ خانوار)بوده است.
wiki: چران (قوچان)
واژه نامه بختیاریکا
گِلُو
کلمات دیگر: