وادیی است به حجاز و در آن قریه هاست
جداره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( جدارة ) جدارة. [ ج َ رَ ] ( ع مص ) سزاوار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شایسته بودن شخص به چیزی. ( از قطرالمحیط ). به چیزی یا برای چیزی شایسته بودن. ( از اقرب الموارد ). || نمودارشدن سرهای گیاه مانند جدری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). برآمدن سرهای گیاه چنانکه گویی آبله است. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || برآمدن بردرخت مانند نخود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
جدارة. [ ج ِ رَ ] ( اِخ ) وادیی است به حجازو در آن قریه ها است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جدارة. [ ج ِ رَ ] ( اِخ ) وادیی است به حجازو در آن قریه ها است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جدارة. [ ج َ رَ ] (ع مص ) سزاوار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شایسته بودن شخص به چیزی . (از قطرالمحیط). به چیزی یا برای چیزی شایسته بودن . (از اقرب الموارد). || نمودارشدن سرهای گیاه مانند جدری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برآمدن سرهای گیاه چنانکه گویی آبله است . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || برآمدن بردرخت مانند نخود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
جدارة. [ ج ِ رَ ] (اِخ ) وادیی است به حجازو در آن قریه ها است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
دیواره.
کلمات دیگر: